2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
لزوم وجود امامِ واحد در هر عصری، از دیدگاه عامة
کد مطلب: ١٣٨٠٩ تاریخ انتشار: ٢٠ بهمن ١٣٩٩ - ١٢:٤٩ تعداد بازدید: 3080
خارج فقه مقارن » اجتهاد و تقلید از دیدگاه فریقین
لزوم وجود امامِ واحد در هر عصری، از دیدگاه عامة

جلسه پنجاه و یکم 99/11/04

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه پنجاه و یکم 99/11/04


موضوع: اجتهاد وتقلید – لزوم وجود امامِ واحد در هر عصری، از دیدگاه عامة

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله والصلاة علی محمد رسول الله وعلی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.

پرسش:

در فضای مجازی کلیپی از شما پخش شده که در مورد ازدواج امام زمان. اگر ممکن است توضیح بیشتر بدهید.

پاسخ:

این مطلب بر می گردد به هفت – هشت سال قبل ، سوالی بود که آیا حضرت ولی­عصر (ارواحنا فداه) زن و فرزند دارند یا ندارند؟ ما گفتیم سه نظر بیان شده، یک قول این است که حضرت ولی عصر زن و فرزندی ندارند؛ نظر دیگر اینکه ایشان زن و بچه دارند ولی ناشناخته هستند که قضیه ای در این باره نقل شد.

نظریه سوم هم است که ما نمی‌دانیم اصلا حضرت ولی­عصر (ارواحنا فداه) زن و بچه دارند یا ندارند. ما دلیل قاطعی نداریم اگرچه در بعضی از زیارت‌ها آمده است:

«صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْكَ وَعَلَىٰ آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ»

ابن طاووس، علي بن موسي بن جعفر السيد ابن طاووس (متوفاي664هـ)، جمال الاسبوع، ص41، تحقيق: قيومي، جواد، ناشر : مؤسسة الآفاق، الطبعة: الاولي، 1371ش.

ولی برای ما روشن نیست. بنده هم عرض کردم عقیده من همین قول سوم است است؛ اما با تقطیع کلام، مطلب طور دیگری منتقل شد.

من آن دو نظر اول را فقط نقل کردم .حالا اینکه عقیده‌شان درست است یا نیست، الله اعلم!

پرسش:

ازدواج عمر با «ام کلثوم» چقدر صحت دارد؟ مطلب در «اصول کافی» آمده، لطفا طبق نظر اهل‌سنت هم بیان کنید.

پاسخ:

اهل‌سنت قاطعا معتقدند که عمر ابن خطاب داماد امیرالمؤمنین است، تقریبا همه این نظر را دارند؛ ولی آ‌نچه در کتاب «کافی، کتاب النکاح» است، باب « تَزْوِيجِ أُمِّ كُلْثُومٍ‌ » دو روایت آورده، و در کتاب «طلاق»، «بَابُ الْمُتَوَفَّى عَنْهَا زَوْجُهَا الْمَدْخُولِ بِهَا أَيْنَ تَعْتَدُّ وَ مَا يَجِبُ عَلَيْهَا‌» هم دو روایت آورده .حال این «ام کلثوم» دختر حضرت زهرا (سلام الله علیها) بوده و یا دختری از زن‌های دیگر حضرت امیر ،این خیلی روشن نیست.

در روایت، صراحت ندارد که این دختر، بنت حضرت فاطمه است، فقط بنت علی ذکر شده است. فرضا اگر دختر حضرت فاطمه بوده باشد، مرحوم «شیخ مفید» می‌گوید حضرت امیر مُکْرَه و مجبور بود.

در قرآن حضرت لوط می‌گوید:

(هَؤُلَاءِ بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ)

اينان دختران منند آنان براي شما پاکيزه‏ترند.

سوره هود (11): آیه 78

روایت «کافی» هم در حقیقت می تواند سند حضرت باشد، طبق روایت، عمر به حضرت علی می‌گوید اگر دخترت را به من ندهی، من شاهد دروغی می آورم که تو دزدی کردی و دستت را قطع می‌کنم و ...

امیرالمؤمنین هم بنا نداشت که با این‌ها درگیر بشود و جامعه دچار اختلاف و مسلمان کشی گردد.

پرسش:

آیا کتابی که برای استدلال بر حقانیت شیعه ، فقط به «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» استناد کرده باشد،وجود دارد؟

پاسخ:

«صحیح بخاری و مسلم» ملاک نیستند، چون مثلا «صحیح بخاری» با حذف مکرراتش، دو هزار هفتصد روایت بیشتر ندارد؛ ولی خود «بخاری‌» می‌گوید من یکصد هزار روایت صحیح حفظ هستم؛ یعنی در حقیقت 97 هزار روایت حفظ بوده ولی در صحیحش نیاورده.

اینها قضیه «عشرة مبشرة» را از اصول مسلم خودشان می‌دانند و حال آنکه در هیچ یک از صحیح بخاری و مسلم، نیامده.

آغاز بحث...

یکی از بحث‌هایی که ما داشتیم در رابطه با شبهه ا‌ی است که هم قرآنیون آن را مطرح می‌کنند و هم بعضی از شیعه­نما های طرفدار وهابیت!

گفتیم یکی از بحث‌ها لزوم وجود حاکم و امام در جامعه، از دیدگاه بزرگان اهل‌سنت است. مطلبی از «ابن تیمیه حرانی» آوردیم که می‌گوید:

«يجب ان يعرف ان ولاية أمر الناس من أعظم واجبات الدين بل لاقيام للدين ولا للدنيا إلا بها»

كتب ورسائل وفتاوى شيخ الإسلام ابن تيمية؛ اسم المؤلف: أحمد عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مكتبة ابن تيمية، الطبعة: الثانية، تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي، ج28، ص390

(نتیجه این حرف ابن تیمیه این است که: ) اگرچه ولایت امر مردم از اعظم واجبات است؛ ولی متأسفانه پیغمبر این اعظم واجبات را فراموش فرمودند!!! پیامبر می‌دانست که مردم به رشد رسیده‌اند و خودشان می‌توانند ولیّ امر خودشان را انتخاب کنند و لذا به مردم واگذار کردند!!!

اما متأسفانه بعد از دو سالِ خلافت ابوبکر، مردم آن رشد را از دست دادند!!! دیگر توانایی اینکه ولیّ امرشان را انتخاب کنند نداشتند، لذا ابوبکر، خودش عمر را انتخاب کرد! بعد از عمر، همچنان مردم کلا رشد لازم را نداشتند تا خلیفه را انتخاب کنند، لذا عمر شورای شش نفره‌­ای برای انتخاب ولیّ امر ترتیب داد....واقعا از عجائب روزگار است!!

امروز هم عده­­ای مثل «عابدینی» همین حرف را می زنند که انتخاب به عنوان حاکم از طرف مردم است.باید رشدشان به حدی برسد که بتوانند انتخاب درستی انجام دهند.

حال اینکه چطور رسول اکرم در عرض بیست و سه سال موفق نشدند رشد مردم را بالا ببرند، نمی دانیم!

«ابن حجر» هم همین تعبیر را دارد:

«وأجمعوا على انه يجب نصب خليفة وعلى ان وجوبه بالشرع لا بالعقل»

فتح الباري شرح صحيح البخاري؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852، دار النشر: دار المعرفة - بيروت، تحقيق: محب الدين الخطيب، ج13، ص208

توضیحش مفصل است بعداً عرض خواهیم کرد. «عضد الدین ایجی» که از استوانه‌های کلامی اهل‌سنت است، می گوید:

«نصب الإمام عندنا واجب علينا سمعا»

بعد می‌گوید:

«تواتر إجماع المسلمين في الصدر الأول بعد وفاة النبي صلى الله عليه وسلم على امتناع خلو الوقت عن إمام»

كتاب المواقف؛ اسم المؤلف: عضد الدين عبد الرحمن بن أحمد الإيجي الوفاة: 756هـ، دار النشر: دار الجيل - لبنان - بيروت - 1417هـ - 1997م، الطبعة : الأولى، تحقيق: عبد الرحمن عميرة، ج3، ص574

اگر واقعاً اینچنین است سوال می کنیم: آقای «عضد الدین ایجی»! در زمان شما هم نصب امام واجب بود؟ اگر واجب بود، امام عصر شما چه کسی بوده؟ امروز از اینها سوال می‌کنیم:

«من هوَ امام زمانکم؟»

اگر می‌گویید حاکم هر کشوری امام زمان ‌آن است؛ پس معلوم می‌شود که مثلاً در «آمریکا» امام زمان‌ مسلمانان، «ترامپ» بوده! الان که «ترامپ» رفت ،«بایدن» امام زمان‌شان می‌شود!

در «عربستان» امام زمان‌شان «ملک عبدالله» بوده، بعدش هم کسانی که الان در رأس کار هستند. در کشورهای دیگر چه؟ و حال آنکه در «صحیح مسلم» دارد:

«إذا بُويِعَ لِخَلِيفَتَيْنِ فَاقْتُلُوا الْآخَرَ مِنْهُمَا»

در یک زمان یک امام باید باشد، اگر در یک عصر دو امام باشد حتما امام دوم باید کشته شود.

صحيح مسلم؛ اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ج3، ص1480،ح 1853

عزیزان این روایت‌ها را داشته باشند خیلی به دردتان می‌خورد. «ابو سعید خدری» جزو کسانی بود که با امیر المؤمنین بیعت نکرد.

بعد «نووی» متوفای 676 است می‌گوید:

«وفي هذا الحديث معجزة ظاهرة لرسول الله صلى الله عليه وسلم»

حال این معجزه‌ چیست؟ :

«ومعنى هذا الحديث إذا بويع لخليفة بعد خليفة فبيعة الأول صحيحة يجب الوفاء بها وبيعة الثاني باطلة يحرم الوفاء بها ويحرم عليه طلبها وسواء عقدوا للثاني عالمين بعقد الأول جاهلين وسواء كانا في بلدين أو بلد»

خلیفه اول، خلیفه واقعی است و بیعتِ خلیفه­ی دوم باطل است، حال کسانی که با خلیفه دوم بیعت کردند به عقد و بیعت با خلیفه اول عالم بودند یا جاهل، فرقی نمی کند.

سواء ‌که در یک کشور باشند یا در دو کشور.

«واتفق العلماء على أنه لا يجوز أن يعقد لخليفتين في عصر واحد سواء اتسعت دار الإسلام أم لا»

صحيح مسلم بشرح النووي؛ اسم المؤلف: أبو زكريا يحيى بن شرف بن مري النووي الوفاة: 676، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت - 1392، الطبعة: الطبعة الثانية، ج12، ص231- 232

اتفاق نظر است ‌که با دو خلیفه در یک عصر، جایز نیست بیعت شود. در عصر واحد تمام مسلمان‌ها باید تابع یک خلیفه و امام باشند.

«اتسعت دار الإسلام أم لا»

«بدر الدین عینی» متوفای 855 می‌گوید:

«بيعة الأول فالأول، معناه: إذا بويع لخليفة بعد خليفة فبيعة الأول صحيحة يجب الوفاء بها، وبيعة الثاني باطلة يحرم الوفاء بها»

«سواء عقدوا للثاني عالمين بعقد الأول أو جاهلين ، وسواء كانا في بلدين أو أكثر...في رواية أخرى: فاضربوا عنقه»

...در روایت دیگری هم است که خلیفه دوم باید گردن زده شود.

در روایت دیگر:

«فاضربوه بالسيف كائناً من كان»

...هر کس می‌خواهد باشد.

عمدة القاري شرح صحيح البخاري؛ اسم المؤلف: بدر الدين محمود بن أحمد العيني الوفاة: 855هـ، دار النشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت، ج16، ص43

«عجلونی» در «کشف الخفاء» جلد 1 ،می‌گوید:

«ولا يجوز نصب إمامين في وقت واحد وان تباعد الاقليمان بهما»

جایز نیست در یک زمان،دو امام وجود داشته باشد، گرچه اقلیم آن دو با هم فاصله داشته باشد.

كشف الخفاء ومزيل الإلباس عما اشتهر من الأحاديث على ألسنة الناس؛ اسم المؤلف: إسماعيل بن محمد العجلوني الجراحي الوفاة: 1162، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1405، الطبعة: الرابعة، تحقيق: أحمد القلاش، ج1، ص87

یعنی دور بودن کشورهای اسلامی یا محل زندگی مسلمانان از یکدیگر باعث نمی‌شود که با دو امام بیعت شود و دو امام بالفعل داشته باشیم.

«ابن حزم اندلسی» هم می‌گوید:

«لا يجوز كون إمامين في وقت واحد في العالم»

الفصل في الملل والأهواء والنحل؛ اسم المؤلف: علي بن أحمد بن سعيد بن حزم الطاهري أبو محمد الوفاة: 548، دار النشر: مكتبة الخانجي – القاهرة، ج4، ص73

«شنقیطی وهابی» می‌گوید:

«قول جماهير العلماء من المسلمين أنه لا يجوز تعدد الإمام الأعظم بل يجب كونه واحدا وأن لا يتولى على قطر من الأقطار إلا أمراؤه المولون من قبله...»

....نهایة در اقطار عالم هم اگر امیری بود،منصوب من قِبَله باشد.

و در ادامه عبارات «صحیح مسلم» را آورده:

«بما أخرجه مسلم في صحيحه من حديث أبي سعيد الخدري رضي الله عنه قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : إذا بويع لخليفتين فاقتلوا الآخر منهما ولمسلم أيضا: من حديث عرفجة رضي الله عنه قال: سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول : من أتاكم وأمركم جميع على رجل واحد يريد أن يشق عصاكم أو يفرق جماعتكم فاقتلوه. وفي رواية: فاضربوه بالسيف كائنا من كان»

أضواء البيان في إيضاح القرآن بالقرآن؛ اسم المؤلف: محمد الأمين بن محمد بن المختار الجكني الشنقيطي. الوفاة: 1393هـ.، دار النشر: دار الفكر للطباعة والنشر. - بيروت. - 1415هـ - 1995م.، تحقيق: مكتب البحوث والدراسات، ج 1، ص 30- 31

اینکه اینها می‌گویند، بعد از وفات پیغمبر:

«امتناع خلو الوقت عن إمام»

كتاب المواقف؛ اسم المؤلف: عضد الدين عبد الرحمن بن أحمد الإيجي الوفاة: 756هـ، دار النشر: دار الجيل - لبنان - بيروت - 1417هـ - 1997م، الطبعة: الأولى، تحقيق: عبد الرحمن عميرة، ج3، ص575

یا «ماوردی» می‌گوید:

«وعقدها لمن يقوم بها في الأمة واجب بالإجماع»

الأحكام السلطانية والولايات الدينية؛ اسم المؤلف: أبو الحسن علي بن محمد بن حبيب البصري البغدادي الماوردي الوفاة: 450هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1405هـ- 1985م، ج1، ص5

با اینها چه کار می‌خواهند بکنند؟

«سعد الدین تفتازانی»:

«نصب الامام واجب علی الخلق سمعاً عندنا و عند عامة المعتزلة»

شرح المقاصد-المولف : سعدالدین التفتازانی(م793)-الناشر: الشریف الرضی-التحقیق: عبدالرحمن عمیرة-ج 5 ، ص235

قاضی عبدالنبی النکری:

«نصب الإمام واجب على الخلق بدليل سمعي لا على الله تعالى . ولا بدليل عقلي كما ذهب إليه المعتزلة فإنه لا يجب علينا عقلا لعدم الحسن والقبح العقليين ولا على الله تعالى أصلا لا سمعا ولا عقلا لما تقرر من أنه لا يجب على الله تعالى شيء كما تقرر في موضعه»

دستور العلماء أو جامع العلوم في اصطلاحات الفنون؛ اسم المؤلف: القاضي عبد النبي بن عبد الرسول الأحمد نكري، دار النشر: دار الكتب العلمية - لبنان / بيروت - 1421هـ - 2000م، الطبعة: الأولى، تحقيق: عرب عباراته الفارسية: حسن هاني فحص، ج3، ص245

این را عزیزان دقت کنند:

«ابن حزم اندلسی»:

«أن رسول الله صلى الله عليه وسلم نص على وجوب الإمامة وأنه لا يحل بقاء ليلة دون بيعة»

(یعنی بر منِ پیغمبر واجب نبود برای شما امام نصب کنم ولی) برای شما واجب است یک شب بدون امام نمانید.

الفصل في الملل والأهواء والنحل؛ اسم المؤلف: علي بن أحمد بن سعيد بن حزم الطاهري أبو محمد الوفاة: 548، دار النشر: مكتبة الخانجي – القاهرة، ج4، ص84

در «المحلیٰ» که کتاب فقهی‌ ابن حزم است ،در جلد 9، می‌گوید:

« لَا يَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ يَبِيتَ لَيْلَتَيْنِ لَيْسَ فِي عُنُقِهِ لِإِمَامٍ بَيْعَةٌ لِمَا رُوِّينَاهُ مِنْ طَرِيقِ مُسْلِمٍ قَالَ: نا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ مُعَاذٍ الْعَنْبَرِيُّ نا أَبِي قَالَ: نا عَاصِمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ زَيْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ عَنْ نَافِعٍ قَالَ: قَالَ لِي عُمَرُ " سَمِعْت رَسُولَ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - يَقُولُ: «مَنْ خَلَعَ يَدًا مِنْ طَاعَةٍ لَقِيَ اللَّهَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا حُجَّةَ لَهُ وَمَنْ مَاتَ وَلَيْسَ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»

برای مسلمان، جایز نیست که دو شب بر او بگذرد بدون آنکه بیعت امامی بر گردن او باشد.

الكتاب: المحلى بالآثار- المؤلف: أبو محمد علي بن أحمد بن سعيد بن حزم الأندلسي القرطبي الظاهري (المتوفى: 456هـ)- الناشر: دار الفكر - بيروت ج8، ص420

سوال می کنیم از «ابن حزم اندلسی»، «تفتازانی»، «نووی» ، امیرالمؤمنین (سلام الله علیه)، «بنی هاشم» و تعدادی از صحابه،(حداقل) تا 6 ماه با ابوبکر بیعت نکردند، تکلیف اینها چه می‌شود؟

بعد از عثمان، افراد زیادی با امیرالمؤمنین بیعت نکردند، تکلیف‌ اینها چه می شود؟ آیا اینها واقعاً مشمول:

«وَمَنْ مَاتَ وَلَيْسَ في عُنُقِهِ بَيْعَةٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»

صحيح مسلم بشرح النووي؛ اسم المؤلف: أبو زكريا يحيى بن شرف بن مري النووي الوفاة: 676، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت - 1392، الطبعة : الطبعة الثانية،ج3، ص1478، ح1851 (براساس نرم افزار الجامع الکبیر)

بودند .بعضی از اینها مثل «سعد ابن عباده»، تا آخر عُمر با ابوبکر بیعت نکردند،آیا مشمول «مات میتةً جاهلیه» شدند آیا واجب الهی را ترک کردند؟

آیا کسی که خودش واجب الهی را ترک کند ،می‌تواند برای ما الگو باشد؟ می تواند ناقل سنت پیغمبر باشد ؟ عزیزان به این روایت دقت کنند:

(1851) حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللهِ بْنُ مُعَاذٍ الْعَنْبَرِيُّ، حَدَّثَنَا أَبِي، حَدَّثَنَا عَاصِمٌ وَهُوَ ابْنُ مُحَمَّدِ بْنِ زَيْدٍ، عَنْ زَيْدِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ نَافِعٍ، قَالَ: جَاءَ عَبْدُ اللهِ بْنُ عُمَرَ إِلَى عَبْدِ اللهِ بْنِ مُطِيعٍ حِينَ كَانَ مِنْ أَمْرِ الْحَرَّةِ مَا كَانَ، زَمَنَ يَزِيدَ بْنِ مُعَاوِيَةَ، فَقَالَ: اطْرَحُوا لِأَبِي عَبْدِ الرَّحْمَنِ وِسَادَةً، فَقَالَ: إِنِّي لَمْ آتِكَ لِأَجْلِسَ، أَتَيْتُكَ لِأُحَدِّثَكَ حَدِيثًا سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُهُ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: «مَنْ خَلَعَ يَدًا مِنْ طَاعَةٍ، لَقِيَ اللهَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا حُجَّةَ لَهُ، وَمَنْ مَاتَ وَلَيْسَ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ، مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»

الكتاب: المسند الصحيح المختصر بنقل العدل عن العدل إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم

المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسن القشيري النيسابوري (المتوفى: 261هـ)- المحقق: محمد فؤاد عبد الباقي- الناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت. ج3 ، ص 1478

«نافع» می‌گوید «عبدالله عمر» نزد «عبدالله ابن مطیع» آمد.«عبدالله ابن مطیع» در زمان «یزید» حاکم «مدینه» بود که بر وی خروج کرد.

«حين كان من أَمْرِ الْحَرَّةِ ما كان زَمَنَ يَزِيدَ بن مُعَاوِيَةَ»

قضیه «حرّه» پیش آمد که از طرف «یزید» برای سرکوب اهل مدینه،«مسلم ابن عقبه» به مدینه لشکر کشید . 700 نفر از صحابه از «مهاجرین» و «انصار» را کشت و 3 روز هم ناموس مسلمین را برای سپاهیانش حلال کرد. بعد از این قضیه، «عبدالله عمر» پیش حاکم «مدینه»، «عبدالله ابن مطیع» آمد.

...ابن عمر به ابن مطیع گفت آمده ام روایتی از پیامبر را برایت بازگو کنم:

«من خَلَعَ يَدًا من طَاعَةٍ لَقِيَ اللَّهَ يوم الْقِيَامَةِ لَا حُجَّةَ له وَمَنْ مَاتَ وَلَيْسَ في عُنُقِهِ بَيْعَةٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً »

هر کس با امامی بیعت کند و بیعت بشکند، فردای قیامت پیش خدا بدون حجت خواهد آمد....

اشاره به اینکه مردم «مدینه» که در برابر «یزید» قیام و شورش کردند و بیعت شکستند، همه‌شان جهنمی هستند حجتی ندارند روز قیامت.

یعنی اگر امروز که «یزید» حاکم است کسی بدون بیعت با «یزید» از دنیا برود، مرگش، مرگ جاهلی است! (سوال می کنیم از ابن عمر) شما در طول 5 سال خلافت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) با او بیعت نکردی، بعد از امیرالمؤمنین با امام حسن بیعت نکردی، با «معاویه» هم بیعت نکردی، آمدی با «یزید» بیعت کردی، برای آن مدتی که با آنها بیعت نکردی چه حجتی داری؟(قبل از حمله مسلم بن عقبه، این روایت یادت نبود؟)

جالب این است که «ابن عمر» روزی نزد «حجاج بن یوسف »می‌آید برای بیعت. «ابن حجر» می‌گوید:

«وكان عبد الله بن عمر في تلك المدة امتنع ان يبايع لابن الزبير أو لعبد الملك كما كان امتنع ان يبايع لعلي أو معاوية ثم بايع لمعاوية لما اصطلح مع الحسن بن علي واجتمع عليه الناس وبايع لابنه يزيد بعد موت معاوية»

فتح الباري شرح صحيح البخاري؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852، دار النشر: دار المعرفة - بيروت، تحقيق: محب الدين الخطيب، ج13، ص195

از جمله افرادی که با حضرت امیرالمومنین علیه السلام ،بیعت نکردند: «سعد ابن ابی وقاص»، «اسامة ابن زید»، «عبدالله ابن عمر»، «محمد ابن مسلمه»، «زید ابن ثابت»، «ابو هریره»، «حسّان ابن ثابت»، «کعب ابن مالک»، «مسلمة ابن مخلّد» و «ابو سعید خدری» «رافع»، «فضالة ابن عبید»، «کعب ابن حجره» هستند.

مطلب جالبی در کتاب «شرح نهج‌البلاغه»، «ابن ابی الحدید»، جلد 13، آمده:

انه لم يميز بين الميزان و العود بعد طول السن و كثرة التجارب و لم يميز أيضا بين إمام الرشد و إمام الغي فإنه امتنع من بيعة علي ع و طرق على الحجاج بابه ليلا ليبايع لعبد الملك كيلا يبيت تلك الليلة بلا إمام زعم لأنه‏ روي عن النبي ص أنه قال من مات و لا إمام له مات ميتة جاهلية.

و حتى بلغ من احتقار الحجاج له و استرذاله حاله أن أخرج رجله من الفراش فقال أصفق بيدك عليها.

«ولم يميز ...»

(ابن عمر) نتوانست تشخیص بدهد که چه کسی امام «رشد و حق» است و چه کسی «باطل».

«فإنه امتنع .... »

شبانه در خانه حجاج رفت برای بیعت با عبدالملک تا مبادا یک شب بدون امام بگذراند.

حجاج هم اینطور تحقیرش کرد:

«وحتى بلغ من احتقار الحجاج له ...»

«حجاج» آن چنان او را تحقیر کرد و به ذلت انداخت.(همانطور که خوابیده بود)

از زیر لحاف پایش را بیرون آورد و گفت: دستت را بکش روی پای من به عنوان بیعت.

شرح نهج البلاغة؛ اسم المؤلف: أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني الوفاة: 655 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد عبد الكريم النمري، ج13، ص145

یعنی به «عبدالملک» که دستت نمی‌رسد ،من که منصوب «عبدالملک» هستم، می توانی با پای من بیعت کنی! یعنی شأن تو در این حد است.

این نتیجه عدم بیعت با امیر المؤمنین است، خدای عالم اینطور ذلیل می‌کند، که «حجاج» حاضر نیست بلند شود و با دستش از او بیعت بگیرد.

ما تجربه کردیم در این دیر مکافات با آل علی، یا با خود علی هر که در افتاد ور افتاد. روی این روایت، بحث زیاد شده است.«ابن تیمیه» می‌گوید:

«فعلم أن هذا الحديث دل على ما دل عليه سائر الأحاديث الآتية من أنه لا يخرج على ولاة أمور المسلمين بالسيف»

جایز نیست خروج بر حاکمان جامعه مسلمین به شمشیر!

«وأن من لم يكن مطيعا لولاة الأمور مات ميتة جاهلية»

هر کس در اطاعت ولیّ امر عصرش نباشد، مرگش، مرگ جاهلی است.

منهاج السنة النبوية؛ اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة : الأولى، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ج1، ص111

البته ولیّ امری که مثل «معاویه» و «یزید» باشد نه مثل امیرالمومنین و امام حسن سلام الله علیهما!

(اگر خروج بر حضرت امیر بود می شود: تأوّل(ت) فأخطا(ت) و له(لها) اجر واحد)

«مُقبل ابن هادی» از «وهابی»های معاصر،در کتاب«تحفة المجيب على أسئلة الحاضر والغريب» می‌گوید:

«فالخروج علی الحاکم یعتبر فتنةً فبسببه تسفک الدما»

خروج بر حاکم فتنه است و این باعث ریختن خون مردم می‌شود!

«حتی لوکان الحاکم کافراً»

حتی اگر این حاکم کافر باشد(در هر حال جایز نیست).

تحفة المجيب على أسئلة الحاضر والغريب- المؤلف: أَبِو عَبد الرَّحمَن مُقْبلُ بنُ هَادِي بنِ مُقْبِلِ بنِ قَائِدَةَ (اسم رجل) الهَمْدَاني الوادعِيُّ (م 1422هـ)- الناشر: دَارُ الآثَار للنشر وَالتوزيع، صَنعاء – اليمن- ج1 ،ص227

در «میزان الإعتدال» ، در شرح حال « شمر ابن ذی الجوشن» دارد که «ابو بکر ابن عیاش» عن «ابن اسحاق» :

«كان شمر يصلي معنا ثم يقول اللهم إنك تعلم أني شريف فاغفر لي»

..شمر بعد از نماز می گوید خدایا می‌دانی من آدم شریفی هستم گناه من را ببخش!

«قلت كيف يغفر الله لك وقد أعنت على قتل ابن بنت رسول الله - صلى الله عليه وسلم -»

چطور خدا تو را ببخشد در حالی که فرزند پیغمبر را کشته‌ای.

«قال ويحك فكيف نصنع ؟ إن أمراءنا هؤلاء أمرونا بأمر فلم نخالفهم ولو خالفناهم لكنا شرا من هذه الحمر السقاة»

می گوید :وای بر تو،پس چه می‌کردیم؟

امراء و حکامِ‌ ما چنین دستوری دادند.

اگر ما با دستور «یزید» و «عبیدالله» مخالفت می‌کردیم از این الاغ‌هایی که با آن آب می‌برند و می‌آورند بدتر بودیم.

الكتاب: ميزان الاعتدال في نقد الرجال- المؤلف: شمس الدين أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَايْماز الذهبي (المتوفى: 748هـ)- تحقيق: علي محمد البجاوي- الناشر: دار المعرفة للطباعة والنشر، بيروت – لبنان-ج 2، ص 280

وقتی این آقا می‌گوید در برابر حاکم نباید قیام کرد، ولو کافر باشد ،نتیجه‌اش این می‌شود که «شمر ابن ذی الجوشن» و امثال او، می‌گویند: «اللهم إنك تعلم أني شريف فاغفر لي!» اگر ما مخالفت می‌کردیم از این الاغ‌ها بدتر بودیم.

خدا ان شاء الله بر توفیقات‌ همه عزیزان بیافزاید التماس دعا داریم، ان شاء‌ الله عزیزان ما را از دعای خیرشان فراموش نفرمایند یا علی؛ خداحافظ.

«والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته»



مطالب مرتبط:
ارث فدک- ادامه بررسی روایت و اشکال ابن کثیرفدک- شبهه ابن کثیر و بررسی سندی روایتقضیه فدک-ارث یا هبهخطبه ­ی فدکیه - حقیقت ارث در قرآن
Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب