2024 March 28 - پنج شنبه 09 فروردين 1403
اطاعت رسول اکرم و اولی الامر در چیست؟
کد مطلب: ١٣٨٣٩ تاریخ انتشار: ٠٢ اسفند ١٣٩٩ - ١٦:٢٨ تعداد بازدید: 3109
خارج فقه مقارن » اجتهاد و تقلید از دیدگاه فریقین
اطاعت رسول اکرم و اولی الامر در چیست؟

جلسه پنجاه و ششم 99/11/13

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه پنجاه و ششم 99/11/13

موضوع: اجتهاد وتقلید – اطاعت رسول اکرم و اولی الامر در چیست؟

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله والصلاة علی محمد رسول الله وعلی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.

پرسش:

اقای «گرگیج» دو هفته است اعلام آمادگی برای مناظره در صدا و سیما کرده است، شما جواب «گرگیج» را دادید؟

پاسخ:

تقریبا ده سال قبل ایشان در «ختم بخاری - زاهدان» حرف‌هایی زد، ما همان زمان هم اعلام آمادگی برای مناظره با ایشان کردیم، گفتیم در هر کجا باشد ما حاضریم با شما مناظره کنیم.

ایشان حاضر نشد، و الان هم اگر ایشان خودش بیاید و یا رسما کسی را بفرستد، (مانعی نیست).

ما ضامن صدا و سیما نیستیم، صدا و سیما قطعا یک سری شرایطی دارد و برنامه‌هایی دارد که ربطی به ما ندارد.

کسی بیاید که حداقل یک سوادی داشته باشد و چند سال تدریس در حوزه داشته باشد، تألیفاتی داشته باشد و اعلام کنند، اگر ما ببینیم ارزش مناظره دارد کاملا آمادگی داریم با خود ایشان و یا با هرکسی که ایشان معرفی می‌کند مناظره کنیم.

آغاز بحث...

جلسه گذشته عبارتی از امام آوردیم که:

(يا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ)

سوره ص (38): آیه 26

ایشان می‌گوید جواز حکومت به حق؛ حکم کردن، قضاوت کردن، از متفرعات خلافت است و غیر خلیفه جایز نیست کسی در میان مردم، حکومت، حکم و قضاوت و لو بالحق بکند ایشان یک تعبیر زیبایی دارند:

«بملاحظة ذكره عقيب وجوب إطاعة الرسول وأُولي الأمر»

(يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ)

سوره نساء (4): آیه 59

«فإنّ إطاعتهما بما هي إطاعتهما، هي الائتمار بأوامرهم المربوطة بالوالي»

اطاعت نبی مکرم اولی الامر و در حقیقت فرمانبرداری از پیغمبر و امام نسبت به اوامر حکومتی است

«وليس المراد بها إطاعتهما في الأحكام الإلهيّة»

در رابطه با احکام الهی نیست که شما در مسائل نماز و روز و زکات و امثال اینها اطاعت کنید.

«ضرورة أنّ إطاعة الأوامر الإلهيّة إطاعة لله «لا إطاعة لهما»

قطعی است که اطاعت اوامر الهی، اطاعت از پیامبر و ولیّ نیست بلکه اطاعت الله است.

یعنی اگر می‌گوید نماز صبح دو رکعت است رکوع و ... دارد ما اگر اطاعت امام می‌کنیم در حقیقت امام واسطه است ما خدا را اطاعت می‌کنیم امر الهی را به ما می‌رساند.

«فلو صلّى قاصداً إطاعة رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم)، أو الإمام (عليه السلام)، بطلت صلاته»

اگر واقعاً کسی در نیت و قصد نماز در نظر بگیرد که چون مثلا پیغمبر اکرم گفته، اطاعةً لرسول لله، نمازش باطل است ،در آن شکی نیست.

مثال خیلی زیبایی امام زده­اند، من این تعبیر را در جای دیگر ندیدم

(أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ)

سوره نساء (4): آیه 59

آنجا مشخص است که در رابطه با مسائل احکام و اوامر الهیة نیست، خدای عالم اطاعت خودش و اطاعت نبی و اولی الامر را کنار هم قرار داده، بویژه واژه «اولی الامر» این «امر» نشان می‌دهد که اوامر، اوامر ولایتی و حکومتی است وگرنه پیغمبر امر کند نماز بخوان، من هم بگویم چون پیغمبر امر کرده «تقرباً الی النبی، اطاعةً للنبی» می‌خواهم نماز بخوانم ،چنین نمازی باطل است.

«نعم، إطاعة أوامرهم السلطانيّة إطاعة لله أيضاً، لأمره تعالى بإطاعتهم»

بله اطاعت اوامر حکومتی‌شان هم در حقیقت اطاعت الله است.

«لا حکم الا لله»

حکومت ذاتی و استقلالی مال خدا است؛ ولی خدای عالم که حکومت ذاتی مال خودش است به آنها واگذار کرده مثل:

(اللَّهُ يتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا)

خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مي‌کند

سوره زمر (39): آیه 42

خدای عالم انسان‌ها را قبض روح می‌کند در جای دیگر هم می‌گوید:

(قُلْ يتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ)

بگو: «فرشته مرگ که بر شما مأمور شده، (روح) شما را مي‌گيرد؛ سپس شما را بسوي پروردگارتان بازمي‌گردانند.»

سوره سجده (32): آیه 11

ملک الموتی که از طرف خدای عالم برای قبض روح وکالت دارد، اوامر حکومتی ائمه هم این‌چنین است، ما اگر امام را اطاعت می‌کنیم چون خدا و پیغمبر فرموده­اند؛ ولی اطاعت آنها در مسائل حکومتی با اطاعت آنها در مسائل احکام و الهیة ،تفاوت دارد.

در احکام الهیة برای آنها طریقیت قائل هستیم و در مسائل حکومتی استقلالی، یعنی اوامر‌شان، اوامر استقلالی است. به من امر می‌کنند که مثلاً فلان جا برای قضاوت برو؛ فلان جا برو برای اینکه استاندار و... باشید، اینجا اوامرشان، اوامری است که مربوط به خودشان است، طریقیت نیست گرچه مشروعیتش را از خدا گرفته­اند.

بعد می‌فرماید:

«(أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا اُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا اُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ . . . ) إلى آخره»

بعضی از افرادی که تصور می‌کنند به قرآن و کتب قبلی ایمان آورده‌اند می‌خواهند:

(يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ)

در مسائل قضاوتی و حکومتی سراغ طاغوت بروند.

(وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ)

به اینها دستور داده شده نسبت به طاغوت کافر باشند، از آنها اطاعت نکنند و قضاوت و حکومت را به عهده آنها نگذارند.

كتاب البيع؛ السيد الخميني (وفات : 1410)، ناشر: مؤسسة تنظيم ونشر آثار الامام الخميني، تهران: 1421، ج 2، ص 640

نکته ظریف و زیبایی است که نتیجةً امام (علیه السلام) یا نبی مکرم در مسائل حکومتی دستوراتی دارند،این دستورات‌شان نشأت گرفته از اوامر الهی است و با احکام الهیة هم تفاوت دارد، این یک مسئله.

ما در اینجا عرض کردیم چند نکته وجود دارد. وظایف پیغمبر یکی برقراری عدل و امنیت است. موضوع دوم بحث داوری در منازعات و حل اختلافات مردم است. این هم از شئونات حکومت سیاسی پیغمبر،بر گرفته از خدای عالم است نه برگرفته از مردم. در سوره بقره آیه 213 می‌فرماید:

(كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيحْكُمَ بَينَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَينَاتُ بَغْيا بَينَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يهْدِي مَنْ يشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ)

سوره بقره (2):‌ آیه 213

خدای عالم برای پیامبران کتاب حقی فرستاد که بر مبنای این کتاب

(لِيحْكُمَ بَينَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا)

این (لِيحْكُمَ بَينَ النَّاسِ) قضاوت و داوری در منازعات و حل اختلافات اگر برگرفته از درخواست یا نصب مردم باشد، باید همین مردمی که می‌آیند با پیغمبر بیعت می‌کنند و برای حکومت او را معین می‌کنند بیایند شرح وظایف پیغمبر را بنویسند، بگویند یا رسول الله، ما شما را به عنوان حاکم انتخاب می‌کنیم و با شما هم بیعت می‌کنیم و شما باید در میان ما چنین و چنان کنید.

شرایط حکومت، قضاوت، اعزام مبلغ را، تعیین فرمانداران و استانداران را معین کنند، اگر واقعاً مردم پیغمبر را انتخاب کرده باشند مردم هم باید شرح وظایف پیغمبر را بنویسند. بر مبنای آنچه مردم نوشته‌اند پیغمبر داوری کند؛ ولی قرآن خلاف این را می‌گوید:

(وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيحْكُمَ بَينَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا)

کاملاً مشخص است که داوری بر مبنای احکام الهی است، که در کتاب در اختیارشان است. همین داوری را هم پیغمبر به امیر المؤمنین واگذار کرده­اند مثلاً روایتی که «حاکم نیشابوری» در «مستدرک» جلد 3 ،نقل می‌کند:

«قال لعلي أنت تبين لأمتي ما اختلفوا فيه من بعدي»

المستدرك على الصحيحين؛ اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة: الأولى، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ج3، ص132

پیغمبر این تکلیف را به امیر المؤمنین واگذار می‌کنند یعنی همان‌طور که من: «اَحْكُمَ بَينَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا» بودم، بعد از من این کار به عهده شما است. این را چه کسی برای علی (سلام الله علیه) معین کرده؟ پیغمبر معین فرموده.

نفرمود یا علی، اگر مردم آمدند نزد تو و بیعت کردند، و مشروعیت به تو دادند، بر مبنای بیعت مردم شما بیایید در میان مردم اختلافات‌شان را حل کنید و حکم کنید،این خیلی واضح و روشن است. اینکه:

«أنت تبين لأمتي ما اختلفوا فيه من بعدي»

نبی مکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) به امیر المؤمنین واگذار کرده است. در خطبه 92 «نهج‌البلاغه» بحث خیلی مفصلی است ، عزیزان دقت کنند:

«دَعُونِي وَ الْتَمِسُوا غَيْرِي فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَ لَا تَثْبُتُ عَلَيْهِ الْعُقُولُ 1245 وَ إِنَّ الْآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ 1246 وَ الْمَحَجَّةَ 1247 قَدْ تَنَكَّرَتْ. 1248 وَ اعْلَمُوا أَنِّي إِنْ أَجَبْتُكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِب‏»

چرا حضرت می گویند مرا واگذارید؟ چرا؟ حضرت اینجا 7 نکته را مطرح می‌کنند:

مرا واگذاريد و ديگرى را به دست آريد، زيرا ما به استقبال حوادث و امورى مى‏رويم كه رنگارنگ و فتنه آميز است، و چهره‏هاى گوناگون دارد و دل‏ها بر اين بيعت ثابت و عقل‏ها بر اين پيمان استوار نمى‏ماند، چهره افق حقيقت را (در دوران خلافت سه خليفه) ابرهاى تيره فساد گرفته، و راه مستقيم حق ناشناخته ماند. آگاه باشيد، اگر دعوت شما را بپذيرم، بر أساس آنچه كه مى‏دانم با شما رفتار مى‏كنم و به گفتار اين و آن، و سر زنش سرزنش كنندگان گوش فرا نمى‏دهم.

بهتر و روشن‌تر از این علی بگوید؟ یک سری افراد امثال «طباطبایی‌»ها و «عابدینی»ها و ... حرف‌های بی‌اساس می‌زنند. حضرت می‌گوید:

«وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ»

اگر خلافت را بپذیرم هرگز به حرف این و آن توجه نمی‌کنم، و به سرزنش سرزنش کنندگان هم گوش نخواهم داد.

نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص136،خ 92 و من كلام له (علیه السلام) لما أراده الناس على البيعة بعد قتل عثمان رضي الله عنه‏

چرا علی این‌طور کرد چرا علی آن‌طور کرد، اگر آن­طور می‌کرد بهتر بود... ببینید این: «وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ»؛ نشان می‌دهد مردمی که می‌آیند و بیعت می‌کنند، فقط زمینه حکومت معصوم را که خدا حق و شأنش را به آنها واگذار کرده ،تحقق خارجی می بخشند و طبیعةً به فعلیت می رسد، بیش از این نیست.

ولی اینها نمی‌توانند برای امام تعین تکلیف کنند که مثلا حالا که ما با شما بیعت می‌کنیم، شما باید این کار و آن کار را بکنید، آن را که ما می‌گوییم عمل کنید.

امیر المؤمنین دست رد به سینه شکارچیان اموال و مناصب می‌زند و سرزنش­گران بی‌تقوا و دنیا پرست را هم کنار می‌زند. آن بحثی که اگر من را رها کنید ،من مثل یکی از شما هستم و ...آن بحث جدایی است.

می‌گوید اگر من را رها کنید و با کسی دیگر بیعت کردید، دیگر من مسئول نیستم. چون مسئول نیستم پاسخگو هم نیستم. همان‌طور که در گذشته چون مسئول نبودم در برابر بی‌عدالتی‌ها پاسخگو هم نبودم.

«وَ أَنَا لَكُمْ وَزِيراً خَيْرٌ لَكُمْ مِنِّي أَمِيرا»

اگر من مشاور و وزیر باشم برای شما(با روحیات و شرایطی که دارید) بهتر است تا اینکه امیر بر شما باشم.

نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص 136، خطبه 92

چون اگر من امیر و خلیفه شدم شما اگر با من مخالفت کردید:

«يَا عَلِيُّ، مَنْ فَارَقَنِي فَقَدْ فَارَقَ اللَّهَ، وَمَنْ فَارَقَكَ يَا عَلِيُّ، فَقَدْ فَارَقَنِي»

المستدرك على الصحيحين؛ اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة: الأولى، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ج 3، ص 133

« عَنْ أَبِي ذَرٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ أَطَاعَنِي فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ، وَمَنْ عَصَانِي فَقَدْ عَصَى اللَّهَ، وَمَنْ أَطَاعَ عَلِيًّا فَقَدْ أَطَاعَنِي، وَمَنْ عَصَى عَلِيًّا فَقَدْ عَصَانِي»

«هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الْإِسْنَادِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ " الذهبي : صحيح »

الكتاب: المستدرك على الصحيحين- المؤلف: أبو عبد الله الحاكم محمد بن عبد الله بن محمد بن حمدويه بن نُعيم بن الحكم الضبي الطهماني النيسابوري المعروف بابن البيع (المتوفى: 405هـ)- تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا-الناشر: دار الكتب العلمية – بيروت- ج3 ، ص130

عصیان و مخالفت با من، مخالفت پیغمبر است و آن مخالفت خدا است که سر از کفر در می‌آورد؛ ولی اگر من در کنار بودم ،مسئولیت نداشتم در این حال اگر با من مخالفت کنید دیگر سبب کفر نمی شود.

ولذا این قضیه، قضیه خیلی دقیقی است عزیزان دقت کنند، اینکه بعضی می‌گویند حکومت امیرالمؤمنین هم انتخابی بوده نه انتصابی، در «نهج‌البلاغه» خطبه 92 خیلی واضح و روشن می فرماید:

«أَنِّي إِنْ أَجَبْتُكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَمُ ... وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ»

به هیچ وجه حرف احدی را نمی‌پذیرم.

نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص136، 92 و من كلام له (علیه السلام) لما أراده الناس على البيعة بعد قتل عثمان رضي الله عنه‏

ان شاء الله خدای عالم همه شما را موفق بدارد، بر توفیقات همه عزیزان بیافزاید و از همه عزیزان هم التماس دعا داریم.

«والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته»



مطالب مرتبط:
ادامه آیات درباره حکومت سیاسی معصومینلزوم وجود حجت و امام در هر عصر، در روایات شیعةادامه پاسخ به شبهه‌ی «ابن کثیر» پیرامون قضیه «فدک»ادامه آیات دال بر حق حکومت الهی پیامبر
Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب