2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
پاسخ به جسارت گستاخانه گرگیج
کد مطلب: ١٤٩١٢ تاریخ انتشار: ٠٤ دي ١٤٠٠ - ١٦:٠١ تعداد بازدید: 1765
خارج فقه الحکومه » فقه
پاسخ به جسارت گستاخانه گرگیج

(جلسه سی ‌و هفتم 04 10 1400)

بسم الله الرحمن الرحیم

(جلسه سی ‌و هفتم 04 10 1400)

موضوع: پاسخ به جسارت گستاخانه گرگیج

اللهم صل علی محمدٍ وآل محمد وعجل فرجهم اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله والصلاة علی رسول الله وعلی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله، وَ أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِباد حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيل‏ نِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصير

پرسش:

برادرمان سوال پرسیده کسانی که در جنگ مسیلمه کذاب کشته شدند شهید هستند یا نه؟

پاسخ:

برادر بزرگوار! جنگ رِدّه، به نظر من یک جنگ کاملا غیر اسلامی بود؛ چون این ها می گفتند ما نماز می خوانیم روزه می گیریم، زکات می دهیم، ولی زکات به ابو بکر نمی دهیم. لذا خود خلیفه دوم جزء مخالفین جنگ ردّه بود صحابه مخالف بودند.

اما ابوبکر گفت اگر یک عقالی هم به پیغمبر می دادند به من ندهند من با این ها می جنگم؛ پس این هایی که از ناحیه‌ ی مسلمان ها رفته بودند آگاه بودند که این جنگ بر خلاف دستور اسلام است قطعا کشته های این‌ها شهید نیست.

بعضی از افراد نا آگاه بودند نمی دانستند خبر نداشتند تصور می کردند که دارند برای اسلام می جنگند، برای دفاع از اسلام می جنگند، تصورشان این بود که ابو بکر خلیفه واقعی رسول الله است، حرف ابوبکر و دستور ابوبکر دستور رسول الله است. این که خدای عالم با جاهل قاصر یا مقصر چه برخوردی می کند با آن ها هم قطعا همان برخورد را خواهد کرد. ما به هیچ وجه نمی توانیم نه نفیا و نه اثباتا نسبت به این ها حرف بزنیم.

طرف مقابل یک دسته از مسلمانها کشته شدند و ناحق هم کشته شدند مثل مالک ابن نویره و دیگران قطعا و شکی نیست که اینها شهید هستند. هیچ شکی نیست آنهایی که واقعا برای دفاع از خودشان، دفاع از ناموسشان کشته شدند اینها قطعا شهید هستند.

یک دسته هم افرادی بودند که ایمان نیاورده بودند مثل مسیلمه کذاب و طرفداران او، اینها که می گویند مرتد شدند این اشتباه است، در زمان پیغمبر هم مسیلمه اسلام نیاورد، بعد از پیغمبر هم مسیلمه اسلام نیاورد در آن شکی نیست.

این که مرتد مرتد می گویند ابن تیمیه همین طوری در کتاب «منهاج السنة» خودش می گوید مسیلمه کذاب مرتد شده و شیعیان از او حمایت می کنند، این از آن حرف های بی اساس است که در کتاب های ایشان وجود دارد. از آن لاطائلاتی است که ایشان عادت کرده از اول تا آخر کتابش این ها را مطرح کند.

این هایی که واقعا کافر بودند، این ها اگر به جنگ مسلمان ها آمدند، و مسلمان ها این ها را کشتند آن یک بحث دیگر پیدا می کند.

اگر نه این ها آرام بودند کار به کار کسی نداشتند و این ها را دعوت اسلامی هم نکردند برای اسلام در این صورت یک مقدار این افرادی که غیر مسلمان هستند و در این قضایا از بین می روند کشته می شوند این ها را ما باید ببینیم از نظر شرعی یک مسیحی و یا یک یهودی، یک کافر بی جهت کشته شود اگر این ها در ذمه اسلام بودند و حکومت اسلامی است این ها اهل ذمه شدند قطعا کشتن آن ها خلاف شرع است.

اگر حربی باشند قطعا این ها اهل جهنم هستند در آن شکی نیست؛ یعنی در قضیه اصحاب ردّه اظهار نظر کردن قاطعانه خیلی سخت است؛ چون بساط این جنگ روی بساط صد در صد اسلامی نبوده است. خود ابوبکر هم در آخر عمرش پشیمان که می شود یکی از علل پیشیمانی ایشان همین است.

کلا قضیه جنگ ردّه طوری که من در ذهنم است آقای عسکری، -نه علامه عسکری – آقای نجم الدین عسکری کتابی دارد که در آن درباره اصحاب ردّه دارد خیلی عالی و زیبا کار کرده است.

همچنین در رابطه با مشورت هایی که امیر المؤمنین می داده، همه را آورده است. در زمان ابوبکر چند مورد بوده، در زمان عمر چند مورد بوده، در زمان عثمان چند مورد بوده و اصلا این مشورت ها مشورت های عرفی بوده یا نه امیر المؤمنین در یک جایی و در مجلسی نشسته مثلا عمر گفته: اقای طلحه نظر شما چیست؟ زبیر نظر شما چیست؟ همه نظر دادند و آخرش هم از باب خالی نبودن عریضه گفته: یا علی تو هم نظرت را بگو! ببینید این مشورت کردن نشد.

یا مثلا در قضیه جنگ با ایران بدن خلیفه دوم مثل بید می لرزید وقتی شنید پنجاه هزار سپاه به طرف مدینه حرکت کرده است. وقتی مسجد آمد می گوید به قدری می لرزید که دندانهایش از شدت لرز به هم می خورد.

آمد از صحابه نظر خواهی کرد، هرکدام یک نظری دادند این نظرات هیچ کدام مورد تأیید خلیفه دوم واقع نشد، وقتی امیر المؤمنین (سلام الله علیه) نظر داد نظر امیر المؤمنین مورد تأیید قرار گرفت و به آن عمل کردند.

این جا هم نظر حضرت امیر به عنوان تأیید خلافت و حکومت عمر نیست. این برای مصلحت اسلام و مسلمین بوده که اگر خلیفه دوم به آن شکلی که دیگران گفته بودند عمل می کرد کلا اسلام و جامعه اسلامی به هم می ریخت، اسلام و مسلمان ها در خطر بودند. امیر المؤمنین آمد با آن مشورتش اسلام و مسلمان ها را نجات داد.

لذا ما باید روی این جهت مقداری دقت کنیم مشورت هایی که از حضرت امیر (سلام الله علیه) در عصر این سه خلیفه صورت گرفته، البته در زمان عثمان که به آن شکل نبود همه اش بین امیر المؤمنین و عثمان درگیری بود.

اما در ده سال حکومت و خلافت عمر که ایشان از سال سیزدهم تا سال بیست سوم خلیفه بود، در ده سال خلافت شما ببینید اگر هر سالی مثلا پنج تا مشورت بود باید پنجاه مورد می شد، سالی پنج تا مشورت. یا ماهی یک مشورت می شد، باید 120 تا 130 مورد مشورت صورت می گرفت. این که می گویند علی مشاور خلیفه بود مثلا یک کسی مشاور رئیس جمهور است معمولا و حداقلش هفته ای یکی دو مرتبه با مشاورش جلسه دارد.

یا حداقل ماه یکی دو مرتبه با مشاورین جلسه دارند صحبت می کنند، نظر مشاورین را می خواهند. آیا واقعا در طول دوران این سه خلیفه این چنین بوده است یانه؟

البته خود علامه عسکری هم اگر اشتباه نکنم در کتاب «معالم المدرستین» در رابطه با اصحاب ردّه خوب کار کرده.

ما باید تفکیک کنیم که در قضیه اصحاب ردّه امثال مسیلمه کذاب و آن زن که اسمش سجاح بود آمدند لشکر کشی کردند، این ها کشته شدند حساب شان جدا است و یک بحث دیگری است.

این را هم ما در نظر داشته باشیم زمان رسول اکرم خود مسیلمه کذاب خدمت رسول الله آمد یا یک سپاهی و نماینده ای فرستادند و گفتند یا رسول الله ما حاضریم با همدیگر تشریک مساعی کنیم، نبوت را با همدیگر تقسیم کنیم هم شما پیغمبر باشید هم ما پیغمبر باشیم از راه مسالمت آمیز!

حضرت فرمود اگر مسیلمه حتی چوبی از من بخواهد من به مسیلمه به خاطر اسلامش نخواهم داد.

لذا رسول اکرم هم دستور قتال با مسیلمه کذاب را نداد، این را هم در نظر داشته باشیم. در زمان خود رسول اکرم بنده در هیچ جایی ندیدم که حضرت امر کرده باشد برای قتال با کسی که مدعی نبوت است؛ یعنی این دیگر از مشرکین قریش خیلی بالاتر است.

مشرکین قریش منکر نبوت پیغمبر بودند؛ ولی ادعای پیغمبری نمی کردند، اما مسیلمه کذاب ادعای پیغمبری هم می کرد. ما نداریم که رسول اکرم دستور داده باشد شما بروید ایشان را دستگیر کنید، بزنید بکشید .

در هر صورت...

این که آقایان می گویند ما جنگ ابتدایی در اسلام نداریم این از جهتی حرف درستی است؛ یعنی این هشتاد و سه یا هشتاد و چهار جنگ و غزوه که زمان رسول اکرم بوده عمده این ها جهاد دفاعی بوده و یک بخشی هم جهاد برای دعوت به اسلام بوده این ها آمدند از خودشان عکس العمل نشان دادند به مسلمان ها تعرض کردند و مسلمان ها از خودشان دفاع کردند.

مجموع کشته هایی که در این هشتاد و سه یا هشتاد و چهار جنگ بوده تمام این ها تقریبا هزار یا کمتر از هزار نفر بوده است.

حال آن که در قضیه ی جنگ با ایران فقط در طالقان این ها نزدیک به ده هزار نفر را ردیف کردند و گردن زدند و در فلان جا هم چندین هزار نفر را چشمش را در آوردند به قولی جنگ چشم ها که حرب العیون نامیده شد!

جنایت هایی این ها در قضیه فتح ایران انجام دادند که انسان واقعا شرمش می آید این ها را بخواهد مطرح کند، این ها خیلی وقیحانه با ایرانی ها برخورد کردند. حتی در گرگان آمدند گفتند اگر شما سلاح به زمین بگذارید ما یک نفر هم نمی کشیم، این ها سلاح را به زمین گذاشتند تمام مردم گرگان را کشتند به جز یک نفر آن وقت گفتند ما گفتیم یک نفر را نمی کشیم!!

آغاز بحث...

یکی از بحث هایی که تقریبا مرتبط با بحث ما است، همین قضیه ی جساراتی است که آقای گرگیج نسبت به ائمه (علیهم السلام) انجام داد. بحث هایش تقریبا بین المللی شد و دیروز هم این اقایی را که جناب اقای نور مفیدی برای امام جمعه ازادشهر نصب کرده بود حاضر نشد نماز جمعه بخواند و گرگیج هم در گالیکش که شهر خودش است رفت در آن جا نماز ظهر و عصر را خواند.

شبکه های وهابی هم از پریروز مفصل داشتند تحریک می کردند که مردم در آزادشهر بیایند به امامت گرگیج نماز بخوانند. گرگیج هم البته یک بیانیه ای داد و بیانیه اش را خواند که ما نیاز به وحدت داریم، جالب بود در بیانیه اش شبکه های معاند آورده بود، این شبکه ها تا الان علیه من حرف می زدند و فحش می دادند الان چه شده که یک دفعه از من دارند طرفداری می کنند!

حالا این حرف خودش بود یا دیکته کرده بودند، اول بیانیه داد این ها گفتند نه این بیانیه مال حکومت است خودش آمد بیانیه اش را خواند و تصویرش هم پخش شد.

چند تا نکته ما در این طور قضایا باید داشته باشیم من بارها گفته ام خبرگزاری ها هم اکثرا بحث هایی که بنده این روزها داشتم منتشر کردند در مدرسه معصومیه صحبت داشتم از طرف خود حوزه بود، این ها هم یک کلیپ پنج شش دقیقه ای در فضای مجازی منتشر کرده‌اند.

ببینید در این طور قضایا ما باید خیلی حواسمان را جمع کنیم، به قولی کنترل خودمان را از دست ندهیم، این ها هرچه جسارت و اهانت هم بکنند جسارت و اهانت را با جسارت و اهانت نباید جواب بدهیم.

امیر المؤمنین می فرماید ناسزا گفتن زیبنده ما و شیعیان ما نیست

«وَ لَا تَتَكَلَّمُوا بِالْفُحْشِ فَإِنَّهُ لَا يَلِيقُ بِنَا وَ لَا بِشِيعَتِنَا»

مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل؛ نورى، حسين بن محمد تقى، محقق/ مصحح و ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، 71 بَابُ تَحْرِيمِ الْفُحْشِ وَ وُجُوبِ حِفْظِ اللِّسَان‏‏، ج‏12، ص82

نسبت به معاویه می گوید:

«إِنِّي أَكْرَهُ لَكُمْ أَنْ تَكُونُوا سَبَّابِين‏»

نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص323، خطبه 206

ما بحث های علمی می کنیم، و اگر بنا است برخورد فیزیکی هم بشود حکومت، اسلامی است قوه قضائیه دارد، قوه مجریه دارد و قوه امنیتی دارد این دیگر به عهده آن ها است به ما مربوط نیست.

این که به چه نحوی به وظیفه شان عمل می کنند و یا عمل نمی کنند آن برخوردها مربوط به آن ها است. حوزوی های ما باید برخوردهایشان برخوردهای علمی باشد.

در این قضیه عزیزان یک مقدار دقت کنند یک نکته ی مهمی که معمولا من دیدم در جواب هایی که می دهند مورد غفلت قرار گرفته و نکته ای اساسی است این است که ایشان می گوید اگر خلافت خلیفه دوم را شیعیان قبول نکنند شهربانو که در جنگ ایران اسیر شده خلافت عمر اگر شرعی نیست جنگش هم با ایران غیر شرعی است و اسرا هم اسرای غیر شرعی هستند و شهربانو که به عقد امام حسین در آمده، ازدواج ازواج غیر شرعی می شود. فرزندانش فرزندان نامشروع می شود! کل حرف ایشان این است.

ایشان می خواهد چه کار کند؟ هدفش این است که می خواهد از این کانال ثابت کند که خلافت عمر مشروع بوده است امیر المؤمنین شهربانو را که توسط عمر اسیر شده بود به عقد امام حسین در آورده است و شما اشتباه می کنید که می گویید عمر خلیفه نبوده است در حقیقت می خواهد این را ثابت کند و نهایت تلاشش این است.

گرچه جسارتش، جسارت خیلی وقیحی است شاید بنی امیه هم با آن رذالتشان همچنین جسارتی به اهل بیت نکردند که ایشان کرده است. بنی العباس هم همچنین جسارتی نکردند که ایشان کرده است بخواهد یک مقدمه ای بیچند و بخواهد طیب مولد اهل بیت را که آیه تطهیر شهادت بر طهارت این ها داده است زیر سوال ببرد.

در این جا عزیزان دقت دارند که اصلا خود قضیه ی شهربانو محل شک و شبهه است. دیروز که ما در خدمت آیت الله العظمی نوری بودیم، البته فرموده بودند که اگر بنا است جواب داده بشود باید فلانی جواب بدهد، در حوزه کسی ما مثل فلانی که مسلط باشد نداریم، البته ایشان به ما لطف و محبت دارند. ایشان هم گفت برای من روشن نیست که اصلا خود شهربانو وجود خارجی دارد یا ندارد.

ولی این از آن چیزهایی است که شهرت عمومی بین همه مسلمان ها دارد. من عرض کردم مرحوم سید جعفر شهیدی کتابی به نام زندگی امام سجاد دارد و در آن جا با ادله متعدد ثابت کرده شهربانو وجود خارجی ندارد. بلکه ساخته و پرداخته ی بعضی از مورخین ایرانی بود که خواستند یک خویشاوندی بین خودشان و اهل بیت درست کنند.

شهید مطهری هم در کتاب «خدمات متقابل ایران و اسلام» همین نظر را دارد.

حالا ما این را کنار می گذاریم مشکل ما این است که در منابع روایی با روایت های مخالف و متضاد مواجه هستیم در کتاب شریف «کافی» روایتی را مرحوم کلینی مطرح می کند:

«عَنْ نَصْرِ بْنِ‏ مُزَاحِمٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام)»

عمرو ابن شمر ضعیف است، ما به روایات عمرو ابن شمر عمل نمی کنیم الا این که با قرائن و شواهد بخواهیم روایاتش را قبول کنیم.

«لَمَّا أُقْدِمَتْ بِنْتُ يَزْدَجِرْدَ عَلَى عُمَرَ أَشْرَفَ لَهَا عَذَارَى الْمَدِينَةِ وَ أَشْرَقَ الْمَسْجِدُ بِضَوْئِهَا لَمَّا دَخَلَتْهُ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهَا عُمَرُ غَطَّتْ وَجْهَهَا وَ قَالَتْ أُفٍّ بِيرُوجْ بَادَا هُرْمُزْ فَقَالَ عُمَرُ أَ تَشْتِمُنِي هَذِهِ وَ هَمَّ بِهَا فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع لَيْسَ ذَلِكَ لَكَ خَيِّرْهَا رَجُلًا مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَ احْسُبْهَا بِفَيْئِهِ فَخَيَّرَهَا »

جمله ای گفت عمر گفت من را فحش می دهد، امیر المؤمنین گفت نه این تو را فحش نمی دهد این ها بزرگ زاده هستند، ازاد هستند این ها کنیز نمی توانند باشند. ببینید هرکدام از مسلمان ها را می خواهد انتخاب کند با او ازدواج کند.

«فَجَاءَتْ حَتَّى وَضَعَتْ يَدَهَا عَلَى رَأْسِ الْحُسَيْنِ (علیه السلام)»

بعد دارد که حضرت امیر فرمود:

«مَا اسْمُكِ فَقَالَتْ جَهَانْ شَاهُ فَقَالَ لَهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) بَلْ شَهْرَبَانُوَيْهِ ثُمَّ قَالَ لِلْحُسَيْنِ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَتَلِدَنَّ لَكَ مِنْهَا خَيْرُ أَهْلِ الْأَرْضِ فَوَلَدَتْ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ (علیه السلام) وَ كَانَ يُقَالُ لِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (علیه السلام) ابْنُ الْخِيَرَتَيْنِ فَخِيَرَةُ اللَّهِ مِنَ الْعَرَبِ هَاشِمٌ وَ مِنَ الْعَجَمِ فَارِسُ»

الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص467، بَابُ مَوْلِدِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع‏، ح1

این روایت اصلا هم متناً مشکل دارد «ابن الخیرتین» که ما بیاییم برای یزدگرد که تا آخرش کافر از دنیا رفته و آن جسارت را به نامه ای رسول اکرم کرده «ابن الخیرتین» بگوییم! سندا هم عمرو ابن شمر در این جا است قطعا روایت قابل اعتماد نیست.

از طرف دیگر ما در کتاب «عیون اخبار الرضا» داریم:

«عَوْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْكِنْدِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا سَهْلُ بْنُ الْقَاسِمِ النُّوشْجَانِيُّ»

می‌گوید:

«قَالَ لِيَ الرِّضَا (علیه السلام) بِخُرَاسَانَ إِنَّ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ نَسَباً»

بین ما و شما یک خویشاوندی است

«قُلْتُ وَ مَا هُوَ أَيُّهَا الْأَمِيرُ قَالَ إِنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَامِرِ بْنِ كَرِيزٍ لَمَّا افْتَتَحَ خُرَاسَانَ أَصَابَ ابْنَتَيْنِ لِيَزْدَجَرْدِ بْنِ شَهْرِيَارَ مَلِكِ الْأَعَاجِمِ»

عيون أخبار الرضا (عليه السلام)؛ نویسنده: ابن بابويه، محمد بن على، مصحح: لا جوردی، مهدی، ناشر: نشر جهان، ج2، ص128

البته روایت کلینی می گوید زمان عمر ابن خطاب بوده است. این را هم عزیزان دقت کنند من در بحث هایم هم در هفته گذشته مفصل صحبت داشتم هم در شبکه و هم در مدارس جلساتی که داشتم عرض کردم این ها معتقدند سال دوم خلافت عمر این اتفاق افتاده است، سال دوم خلافت عمر سال 15 هجری می شود.

سال سیزدهم ابوبکر از دنیا رفته عمر روی کار آمده، سال دوم هم سال پانزدهم می شود. سال پانزدهم اقا امام حسین (سلام الله علیه) ده ساله بوده؛ چون سال چهارم امام حسین به دنیا آمده است. ده ساله و یا حداکثر یازده ساله می شود.

این ها می گویند یک دختر یزدگرد را هم به محمد ابن ابی بکر داد، و از آن قاسم به دنیا آمد:

«وَلَدَنِي أَبُو بَكْرٍ مَرَّتَيْن‏»

كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة)؛ نویسنده: اربلى، على بن عيسى، محقق / مصحح: رسولى محلاتى، هاشم‏، ناشر: بنى هاشمى - تبريز، ج‏2 ؛ ص161

از امام صادق نقل می کنند که می خواهند از این کانال هم یک فضیلت برای ابوبکر درست بکنند، این هم به همین جا بر می گردد یعنی ریشه خراب است. در مورد محمد ابن ابی بکر اتفاقی است که در سال حجة الوداع موقع برگشتن در راه به دنیا آمد در سال پانزدهم چهار ساله می شود.

یعنی دو تا آقا دامادی درست کردند، یک اقا داماد ده ساله و یک آقا داماد چهار ساله، این اصلا با منطق نمی سازد.

نکته دیگر هم همه اتفاق دارند که زمان عمر ایران فتح نشد، ایران سال 30 یا سال 31 زمان عثمان فتح شد تا آن زمان هم یزدگرد زنده بوده است، طبری و دیگران به صراحت نوشته اند بر این که قضیه ی قتل یزدگرد:

«أعني سنة إحدى وثلاثين فتحت في قول الواقدي أرمينية على يدي حبيب بن مسلمة الفهري وفي هذه السنة قتل يزدجرد ملك فارس»

تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، ج2، ص620

المنتظم في تاريخ الملوك والأمم؛ اسم المؤلف: عبد الرحمن بن علي بن محمد بن الجوزي أبو الفرج الوفاة: 597، دار النشر: دار صادر - بيروت - 1358، الطبعة: الأولى، ج5، ص13

یعنی سال 30 یا 31 تازه یزدگرد از دنیا رفته، حالا یا کشته شده یا مرده یا طور دیگر است کاری به آن نداریم، معقول نیست که این پادشاه در قید حیات باشد ولی زن و بچه اش را اسیر کنند و در مدینه ببرند.

مشکلات زیاد است همین است که اقایان می گویند این قضیه موهوم است یک سری افرادی آمدند این روایت را درست کردند.

در این جا در کتاب «عیون اخبار الرضا» جلد 2 صفحه 128 می گوید:

«فَبَعَثَ بِهِمَا إِلَى عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ فَوَهَبَ إِحْدَاهُمَا لِلْحَسَنِ وَ الْأُخْرَى لِلْحُسَيْنِ (علیهما السلام)»

زمان عثمان، عبدالله ابن عامر وقتی خراسان را فتح کرد، دو تا از دختران یزدگرد را پیدا کرد و برای عثمان فرستاد، یکی از این ها را ایشان به امام حسن هدیه داد و یکی دیگر را به امام حسین هدیه داد.

«فَمَاتَتَا عِنْدَهُمَا نَفْسَاوَيْنِ»

عيون أخبار الرضا (عليه السلام)؛ نویسنده: ابن بابويه، محمد بن على، مصحح: لا جوردی، مهدی، ناشر: نشر جهان، ج2، ص128

این متن را کارشناس شبکه کلمه «ترشابی» بی سواد کلمه نفساوین را نمی فهمید چه است، آمد سریع در دو سه جای روایت بود سریع رد کرد و گذشت! نفساوین یعنی در حال نفاس، یعنی در هنگام ولادت از دنیا رفتند .

هردو هم در نفساوین؛ یعنی حالتی که در نفاس بودند در دوران ولادت هردو از دنیا رفتند. این روایتی است که ایشان در کتاب «عیون اخبار الرضا» دارد.

روایت دیگری ما داریم مرحوم شیخ مفید در کتاب «ارشاد» دارد می خواهم روایاتی که مال خودمان است را یک مقدار بررسی کنیم دوستان در جریان کار باشند یک دفعه با اینها در فضای مجازی درگیر می شوند این چیزهای که خودمان داریم یک مقداری روشن بشود.

کتاب «ارشاد شیخ مفید» جلد 2 صفحه 137 امام بعد از امام حسین فرزندش علی ابن الحسین زین العابدین است.

«وَ أُمُّهُ شَاهْ زَنَانُ بِنْتُ يَزْدَجَرْدَ بْنِ شَهْرِيَارَ بْنِ كِسْرَى وَ يُقَالُ إِنَّ اسْمَهَا شَهْرَبَانُو وَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) وَلَّى حُرَيْثَ بْنَ جَابِرٍ الْحَنَفِيَّ جَانِباً مِنَ الْمَشْرِقِ»

حضرت امیر در زمان خلافتش حریث ابن جابر را فرستاد و حاکم منطقه خراسان شد.

در آن جا:

«فَبَعَثَ إِلَيْهِ بِنْتَيْ يَزْدَجَرْدَ»

دیگر ندارد چطور بوده است. دستگیر کرده، اسیر کرده قضیه اش چه بوده است. این دختران را در خیابان گیر آورد، یا خانه ای کسی پناهنده شده بودند هیچ ندارد.

«فَبَعَثَ» آقای حریث ابن جابر به سوی امیر المؤمنین دو تا دختر یزدگرد را:

«فَنَحَلَ ابْنَهُ الْحُسَيْنَ (علیه السلام) شَاهْ‏زَنَانَ مِنْهُمَا فَأَوْلَدَهَا زَيْنَ الْعَابِدِينَ (علیه السلام) وَ نَحَلَ الْأُخْرَى مُحَمَّدَ بْنَ أَبِي بَكْرٍ فَوَلَدَتْ لَهُ الْقَاسِمَ بْنَ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ فَهُمَا ابْنَا خَالَةٍ»

الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد؛ نویسنده مفيد محمد بن محمد (وفات: 413)، محقق/ مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، ناشر : دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت – لبنان، ج2، ص137

این دو تا با همدیگر پسر خاله بودند. امام سجاد با قاسم ابن محمد ابن ابی بکر که باز آن روایت:

«وَلَدَنِي أَبُو بَكْرٍ مَرَّتَيْن‏»

كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة)؛ نویسنده: اربلى، على بن عيسى، محقق / مصحح: رسولى محلاتى، هاشم‏، ناشر: بنى هاشمى - تبريز، ج‏2 ؛ ص161

از این جا دارد می آید. ببینید ما سه تا روایت داریم هیچ کدامش قابل جمع نیست. یک وقت روایت متعارضی داریم می شود این ها را جمع کرد و این ها در حقیقت مربوط به سه مقطعی از تاریخ است، یکی زمان خلیفه دوم است. البته سال ندارد ولی اقایان سنی‌ ها می گویند سال دومش بوده است.

حالا هر سالش باشد این جور در نمی آید که بگوییم یک دفعه زمان عمر آمده، دو باره این ها فرار کردند رفتند زمان عثمان آمدند، دوباره فرار کردند رفتند زمان امیر المؤمنین این دو تا دختر آمدند. اگر بخواهیم وجه جمع درست کنیم باید یک همچنین چیزی درست کنیم.

در هر صورت...

این مشکل را ما در منابع رواییمان مواجه هستیم لذا امیر المؤمنین (سلام الله علیه) که فدایش بشوم می فرماید:

«هِمَّةُ السُّفَهَاءِ الرِّوَايَةُ وَ هِمَّةُ الْعُلَمَاءِ الدِّرَايَةُ»

تلاش سفیهان روایت کردن است، تلاش عالمان درایت است.

بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج2، ص160، باب 21 آداب الرواية

از میان این سه تا قول، آن چه که می تواند تقریبا صحیح باشد و دقیق هم باشد به نظر می رسد اگر بنا باشد درست باشد این جا چون هر سه هم تعارض دارد تعارضا تساقطا که باهمدیگر قابل جمع نیست. فرضا هم قابل جمع باشد عبارت شیخ مفید (رضوان الله تعالی علیه) یک مقداری دلچسب تر است.

خود شیخ مفید هم دقتش در مسائل تاریخی بیشتر بوده است و ایشان افزون بر این که محدث است فقیه هم است و تمام مبانی هم دستش است. در حقیقت یک مقداری هم به حقیقت نزدیک‌ تر می شود که یزدگر کشته شده رفته و زن و بچه اش هم سرگردان بودند. این ها افرادی به عنوان طرفدار داشتند این طوری نبوده که طرفدار نداشته باشند.

الان چهل سال است شاه از ایران رفته شاه دوست هست. زن و بچه شاه بخواهد ایران بیاید خیلی ها هستند که از آن ها پذیرایی کنند.

آن زمان هم افرادی بودند که طرفدار یزدگرد بودند و زن و بچه او را پناه داده می دادند حالا چطور شده آمدند گزارش دادند که حریث ابن جابر آمده این‌ ها را دستگیر کرده است. یا این ها خودشان آمدند خودشان را معرفی کردند معلوم نیست.

این را هم ندارد که این ها اسیر بودند یا دستگیر شدند، اسیر که قطعا نکردند چون زمان حضرت امیر جنگی نبوده که اسیر گرفته باشند.

پرسش:

استاد! این بحثی که مطرح فرمودید در مورد بررسی روایات خوب است اما آن پاسخ اولی حضرتعالی که روز اول هم فرمودید و در شبکه هم فرمودید آن خیلی کامل‌ تر و جامع تر است اصلا این طوری بازی کردن در زمین آن ها است که روایات خودمان را تضعیف کنیم. چون آن ها هم می گویند روایت کافی شما است ما باید (همان پاسخ اولیه حضرت عالی را بیان کنیم) بگوییم آقا بحث ولایت حضرت امیر (علیه الصلاة والسلام) منوط به حکومت شان اصلا نیست فکر می کنم آن پاسخ خیلی کامل تر است

پاسخ:

البته ما در آن جا دوتا جواب دادیم یک این که حضرت امیر (سلام الله علیه) امام به حق است، امامت حضرت علی را خود آقایان هم دارند قبل از خلقت آدم عبارتی که ابن عساکر دارد، حاکم نیشابوری با سند صحیح دارد.

از روز ازل یوم الست خدای عالم علی را امام قرار داده رسول اکرم در 23 سال ادله متعدد برای امامت حضرت امیر مطرح کرده است و در این ها هیچ شک و شبهه ای وجود ندارد.

زمان ابوبکر هم امام واقعی امیر المؤمنین است. زمان عمر هم امیر المؤمنین واقعی حضرت امیر است. زمان عثمان هم همین طور. ما روایات متعدد داریم که به عنوان قانون کلی می گوید:

«إِذَا غَزَا قَوْمٌ بِغَيْرِ إِذْنِ الْإِمَامِ فَغَنِمُوا كَانَتِ الْغَنِيمَةُ كُلُّهَا لِلْإِمَامِ»

تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)؛ نویسنده: طوسى، محمد بن الحسن، ناشر: دار الكتب الإسلاميه، محقق/ مصحح: خرسان، حسن الموسوى‏، ج4، ص135، 38 بَابُ الْأَنْفَال‏، ح 378- 12

تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة؛ شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، محقق/ مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، ج9، ص529، بَابُ أَنَّ الْأَنْفَالَ كُلُّ مَا يَصْطَفِيهِ مِنَ الْغَنِيمَةِ وَ كُلُّ أَرْضٍ مُلِكَتْ بِغَيْرِ قِتَالٍ وَ كُلُّ أَرْضٍ مَوَاتٍ وَ رُءُوسُ الْجِبَالِ وَ بُطُونُ الْأَوْدِيَةِ وَ الْآجَامُ وَ صَفَايَا الْمُلُوكِ وَ قَطَائِعُهُمْ غَيْرُ الْمَغْصُوبَةِ وَ مِيرَاثُ مَنْ لَا وَارِثَ لَهُ وَ مَا غَنِمَهُ الْمُقَاتِلُونَ بِغَيْرِ إِذْنِه‏، ح 12640- 16-

شهرت دارد گرچه روایت مرسل است «عَنْ رَجُلٍ سَمَّاهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام‏» ولی مرحوم نراقی و دیگران می گویند این شهرت عمومی دارد و آقایان هم بر طبق آن فتوا داده اند که اگر بدون اذن امام جنگی صورت بگیرد تمام غنائم متعلق به امام است.

زمان عمر یا زمان عثمان جنگی صورت گرفته اذنی از امیر المؤمنین نبوده تمام غنائم متعلق به حضرت امیر است. حضرت امیر می تواند نسبت به غنائم هرچه بخواهد انجام بدهد، اگر عقیده ما را می خواهید این عقیده ما است. چه زمان عمر اسیر شده باشد، چه زمان عثمان اسیر شده باشد هر زمانی اسیر شده باشد این: «الْغَنِيمَةُ كُلُّهَا لِلْإِمَامِ» است.

هیچ دلیلی هم نداریم حتی یک روایت ضعیف که بگوید حضرت امیر اجازه فتوحات را داده باشد. و این را خود اهل سنت هم دارند من ده – دوازده مورد از اهل سنت را آوردم که:

«وأن قتال العدو بغير إذن الإمام لا يجوز»

مواهب الجليل لشرح مختصر خليل؛ اسم المؤلف: محمد بن عبد الرحمن المغربي أبو عبد الله الوفاة: 954، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1398، الطبعة: الثانية، ج3، ص349

خود مالک در کتاب «الموطأ» جلد 2 صفحه 455 دارد، همچنین کتاب «بدائع الصنائع – کاشانی» جلد 7 صفحه 118، حتی نووی در کتاب «روضة الطالبین» می گوید اگر بدون اذن امام بروند جنگ کنند اموالی که به دست می آورند اموال مسروقه است، این ها دزدند.

«لو غزت طائفة بغير إذن الإمام متلصصين»

روضة الطالبين وعمدة المفتين؛ اسم المؤلف: النووي الوفاة: 676، دار النشر: المكتب الإسلامي - بيروت - 1405، الطبعة: الثانية، ج1، ص260

این ها همه لصوص هستند و اضافه نکته پایانی که ما خیلی روی آن باید مانور بدهیم این اقایان معتقدند اگر یک کافر حربی در حال جنگ هدیه ای به امام بدهد هدیه ای مالی، هدیه ای عبدی، یا هدیه کنیز اتفاق نظر دارند اگر کافر حربی هدیه ای به امام بدهد امام می تواند تصرف کند.

حالا ما در رابطه با خلیفه نمی گوییم کافر است حداقل مسلمان است شهادتین جاری است ظاهر اسلام را دارد، آمده هدیه ای داده طبق مبنای شما وقتی هدیه کافر حربی قابل قبول باشد از گوینده ی شهادتین به طریق اولی قبول است، این با مبنای شما هم اشکال ندارد.

والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها