2024 April 16 - سه شنبه 28 فروردين 1403
عصمت ائمه اطهار (عليهم السلام) 01
کد مطلب: ٥٤٨٧ تاریخ انتشار: ١٢ شهریور ١٣٨٩ تعداد بازدید: 6270
حبل المتین » عمومی
عصمت ائمه اطهار (عليهم السلام) 01

عصمت در لغت و اصطلاح، دیدگاه علمای شیعه، آیه تطهیر و عصمت اهل بیت از کتب اهل سنت
حبل المتين 89/06/12

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 12 / 06 / 89

آقاي كاشاني

لطفا صحبت هاي مقدماتي را بفرماييد تا به سؤالات برنامه برسيم.

استاد حسيني قزويني

من لازم مي دانم قبل از شروع بحث، نكاتي را براي بينندگان عزيز، به صورت فشرده عرض كنم.

نكاتي در مورد شب 23 ماه رمضان

شب قدر، بين شب 19 و 21 و 23 ماه رمضان محتمل است، ولي قرائن و شواهد زيادي داريم كه امشب كه شب 23 است، شب قدر است. در روايات داريم كه يك شخص عرب، نزد نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) آمد و عرضه داشت:

يا رسول الله! من در طول سال، امكان آمدن به مدينه و مسجد شما را ندارم. يكي از بهترين و فضليت ترين شب ها در طول سال را براي من معين كنيد تا به مدينه و مسجد شما بيايم. حضرت فرمود: شب 23 ماه رمضان بياييد.

امام صادق (عليه السلام) هم كه از اول ماه رمضان در منزل، در بستر بيماري بودند، در شب 23 ماه رمضان فرمودند:

اگر بنا است كه من در اين شب در بستر بيماري باشم، بستر مرا امشب به مسجد ببريد تا اين بيتوته من در مسجد صورت بگيرد و حيف است كه من در شب 23 ماه رمضان در مسجد جضور نداشته باشم.

حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) در روز 22 ماه رمضان، به عزيزانش توصيه مي كرد كه در روز بخوابيد تا در شب به خواب نرويد و از فيوضات امشب غافل نشويد. در اول شب توصيه مي كرد كه كمتر غذا بخورند تا خواب بر آنها غلبه نكند. در بعضي از روايات آمده است كه حضرت، ظرف آبي داشتند و بر صورت كساني كه خواب شان مي گرفت، آب مي پاشيد تا خواب شان نرود.

بينندگان عزيز توجه داشته باشند كه سرنوشت يك ساله ما، امشب رقم مي خورد و اگر بتوانيم امشب، رضايت خداوند و رضايت قلب مقدس حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) را به دست بياوريم و با استغفار به پيشگاه حضرت أحديت، حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) و أجداد طاهرينش را به عنوان شفيع قرار بدهيم، توانسته ايم بهترين ذخيره سال مان را در امشب فراهم كنيم و بهترين سعادت ها را امشب در پرونده يك ساله مان ثبت كنيم. يكي از دعاهاي امشب اين است:

خدايا! اگر مرا بر اثر گناه و معصيتم، در ليست أشقياء ثبت كرده اي، تقاضا مي كنم نامم را از ليست أشقياء محو كني و در رديف سعداء و سعادت مندان ثبت كني.

توصيه معصومين (عليهم السلام) هم اين است كه يكي از بهترين دعاهاي ما در اين شب، طلب عافيت باشد و در رأس دعاهاي مان هم فرج حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) و قضاي حوائج و رفع مشكلات ايشان و برطرف شدن پرده غيبت و صرف نظر كردن خداوند از باقيمانده غيبت ايشان باشد. اگر ما امشب براي آن بزرگوار، صميمانه دعا كنيم و ايشان را در رأس دعاهاي مان قرار بدهيم و به خداوند بگوييم كه اگر در اين شب، يك حاجت برآورده شده داريم، آن را فرج حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) قرار بده، قطعاً اگر اين چنين باشد، حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) هم متقابلاً براي ما دعا مي كند. نبايد دعاي ما براي حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء)، فقط لقلقه زبان باشد. اگر اشتباه نكنم، به تعبير امام كاظم (عليه السلام):

براي فرج فرزندم مهدي، آن چنان دعا كنيد كه يك مادر براي فرزند بيمارش دعا مي كند و دستش از همه جا بريده شده و اميدش فقط به رحمت خداوند است و با قلب شكسته و چشماني اشك ريز دعا مي كند.

تلاش كنيم كه امشب آن چنان دعا كنيم كه دعاي مان در جهان هستي أثر بگذارد.

* * * * * * *

آقاي كاشاني

بحث ما پيرامون ولايت، وصايت و خلافت أمير المؤمنين (عليه السلام) و أهل بيت (عليهم السلام) بود. يكي از سؤالات و شبهات، بحث عصمتي است كه شيعه نسبت به ائمه (عليهم السلام) دارد و بحث هايي زيادي در اين مورد شده است كه آيا إكتسابي است يا لدنّي؟

سؤال من اين است كه أولاً معناي عصمت را از ديدگاه لغت توضيح بفرماييد تا متوجه شويم عصمت يعني چه؟

استاد حسيني قزويني

يكي از اساسي ترين شبهاتي كه از ديرباز نسبت به فرهنگ شيعه مطرح بوده و امروز هم در شبكه ها و سايت هاي وهابيت مطرح است، حتي از طرف بعضي از روشنفكران حوزوي يا ورشكستگان سياسي هم مطرح شده، بحث عصمت ائمه (عليهم السلام) است. إن شاء ا... بتوانيم در امشب و جلسات بعد، بحث عصمت از منظر قرآن و سنت را بررسي كنيم و از بينندگان عزيز هم، حتي از عزيزان أهل سنت و جوانان وهابي هم درخواست مي كنيم خوب به اين مباحث دقت كنند. براي ما فرقي نمي كند، ما همه را برادر و عزيز خودمان مي دانيم و بارها هم گفته ايم آن وهابي كه شمشير و سلاح به دست گرفته تا ما را بكشد، ما او را كافر نمي دانيم، ما او را به خاطر اين كه اقدام به قتل يك مؤمن مي كند، مهدور الدم و جهنمي مي دانيم:

وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا

سوره نساء/آيه93

ولي ما او را كافر نمي دانيم. إن شاء ا... بعد از اين بحث هم بحث تكفير را مطرح كنيم كه بعضي از شبكه هاي أهل سنت و وهابيت، غير منصفانه، عليه شيعه مطرح مي كنند و بعضي از مراجع عظام تقليد را زير سؤال مي برند. با اين كه حضرت آيت ا... العظمي سيستاني رسماً اطلاعيه داده است كه «ما تمام أهل سنت را مسلمان مي دانيم و كسي را كافر نمي دانيم و آنها را برادران و عزيزان خودمان مي دانيم»، همين ديشب در شبكه ماهواره اي المستقلة، با كمال وقاحت، در زيرنويس شان و با إصرار مجري مطرح كردند كه نظر حضرت آيت ا... العظمي سيستاني اين چنين است و نظر شيخ مفيد (ره) اين چنين است و سايتي كه زير نظر حضرت آيت ا... العظمي سيستاني است، اين چنين گفته است. من نمي دانم اينها جز ماجراجويي و فتنه، چه هدفي را دنبال مي كنند؟ اگر كسي، چند جلسه برنامه اينها را ببيند، مي فهمد كه اين شبكه ها، دنبال تبيين مغرضانه و ايجاد فتنه هستند. واقعا هر كسي امروز، قدمي در راه اختلاف شيعه و سني بردارد، نه تنها خيانت به شيعه و سني كرده است، بلكه خيانت به اسلام و قرآن كرده است. چون دشمنان اسلام، اين آرزو را دارند كه ميان شيعه و سني، اختلاف بياندازند.

عصمت در لغت

1. آقاي جوهري

عصمت در لغت، به معناي نگهداري و حفاظت و ممانعت به كار رفته است. آقاي جوهري (متوفاي 303 هجري) در كتاب صحاح اللغة، در ماده عَصَمَ مي گويد:

و العصمة: المنع، يقال: «عصمه الطعام».

عصمت به معناي منع است و گفته مي شود: «او را از گرسنگي جلوگيري كرد».

و العصمة: الحفظ، ... ، و اعتصمت بالله، إذا امتنعت بلطفه من المعصية.

عصمت به معناي حفظ و نگهداري است و معني «به خداوند اعتصام كردم»، يعني به لطف خدا، از معصيت امتناع كردم.

الصحاح للجوهري، ج5، ص1986

2. آقاي فيّومي

جناب فيّومي در كتاب المصباح المنير، همين تعبير را دارد:

عصمه الله من المكروه.

يعني: منعه من المكروه.

المصباح المنير، ج2، ص14

3. آقاي إبن منظور

جناب إبن منظور (متوفاي 711 هجري) در كتاب لسان العرب كه مخصوص استعمالات عرف است، در ماده عَصَمَ مي گويد:

العصمة في كلام العرب: المنع. عصمة الله عبده: أن يعصمه مما يوبقه.

عصمت در كلام عرب، به معناي منع است و اين كه مي گويند خداوند بنده اي را معصوم كرد، يعني ممانعت و جلوگيري كرد از اين كه گناهاني را مرتكب شود.

و في التنزيل: «لا عاصم اليوم من أمر الله إلا من رحم» ، أي لا معصوم إلا المرحوم.

در قرآن هم آمده است: «امروز هيچ عاصمي در برابر فرمان خدا نيست، مگر آن كس را كه او رحم كند»، يعني هيچ معصومي نيست، مگر كسي كه خداوند، رحمتش را شامل او گرداند.

لسان العرب لإبن منظور، ج12، ص403

خلاصه اين كه عصمت يعني ممانعت از ورود به خطر و محافظت از هر چيزي كه ضرر دارد و جلوگيري كردن انسان از ارتكاب گناه و معصيت.

* * * * * * *

آقاي كاشاني

ديدگاه علماء شيعه راجع به مقام عصمت در أهل بيت (عليهم السلام) چيست؟

استاد حسيني قزويني

ما در سايت مان هم در اين زمينه، مفصل بحث كرده ايم و در يكي از شبكه ها هم چند جلسه راجع به عصمت أنبياء (عليهم السلام) صحبت كرده ايم.

نظر علماء شيعه در مورد عصمت

1. شيخ مفيد (ره)

مرحوم شيخ مفيد (ره) (متوفاي 413 هجري) از استوانه هاي علمي شيعه كه فقيه و كلامي است و استاد سيد مرتضي علم الهدي (ره) در كتاب النكت الإعتقادية، صفحه 37 مي فرمايد:

العصمة لطف يفعله الله تعالي بالمكلف، بحيث يمتنع منه وقوع المعصية و ترك الطاعة مع قدرته عليهما.

عصمت، لطف إلهي است كه خداوند در حق يك مكلف انجام مي دهد، به طوري كه با اين عصمت، آن مكلف به سمت انجام گناه يا ترك واجب نمي رود؛ با اين كه قدرت بر انجام گناه و ترك واجب دارد.

2. سيد مرتضي (ره)

مرحوم سيد مرتضي (ره)، شاگرد شيخ مفيد (ره) است و نظرش در مورد عصمت، شبيه استادش است و مي فرمايد:

العصمة: ما يمنع عنده المكلف من فعل القبيح و الإخلال بالواجب و لولاه لم يمنع من ذلك و مع تمكينه في الحالين.

عصمت، چيزي است كه مانع مي شود از اين كه مكلف، مرتكب گناه شود يا در أمر واجبي إخلال ايجاد كند.

رسائل المرتضي للشريف المرتضي، ج2، ص277

3. علامه حلّي (ره)

مرحوم علامه حلي (ره) (متوفاي 728 هجري) در رابطه با عصمت مي فرمايد:

العصمة لطف خفي يفعل الله تعالي بالمكلف، بحيث لا يكون له داع إلي ترك الطاعة و إرتكاب المعصية مع قدرته علي ذلك.

عصمت، لطف پنهاني از طرف خداوند است كه در حق مكلف انجام مي دهد، به طوري كه با آن لطف خفي، انگيزه اي در بنده براي ترك طاعت و ارتكاب معصيت نمي ماند، با اين كه قدرت بر ترك طاعت و ارتكاب معصيت دارد.

النافع يوم الحشر في شرح الباب الحادي عشر للعلامة الحلي، ص89

بينندگان عزيز دقت داشته باشند كه با عصمت، اختيار از بنده سلب نمي شود و قدرت بر گناه دارد. خداوند، لطفي بر بنده اي مي كند كه با آن لطف، آن انگيزه گناه برداشته مي شود. همان طور كه بر مادر، انگيزه قتل طفل برداشته شده است و هيچ مادري، نسبت به طفلش، تصميم بر قتل نمي گيرد و حتي در فكرش هم نمي آيد. همان طور كه به فكر هيچ كس نمي رسد كه برود نجاست بخورد. هم چنين از ديدگاه بزرگاني كه به لطف إلهي معصوم هستند، انگيزه اي براي رفتن به طرف گناه ندارند و علم شان به حقايق به حدّي مي رسد كه اراده گناه كردن را نمي كنند.

خلاصه اين كه از مجموع اين مطالبي كه گفتيم، 2 نكته به دست مي آيد:

1. عصمت، ملكه اي نفساني است كه منشأ إلهي دارد و خداوند اين لطفش را در حق هر كس كه بخواهد، عطا مي كند:

ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ

سوره جمعه/آيه4

2. كسي كه معصوم است، مجبور به انجام گناه و معصيت نخواهد بود.

* * * * * * *

آقاي كاشاني

آيا مي توانيم در قرآن، آيه اي را راجع به عصمت پيدا كنيم؟

استاد حسيني قزويني

ما از آيات متعددي مي توانيم عصمت ائمه (عليهم السلام) را اثبات كنيم؛ از جمله آيه تطهير و آيه أولي الأمر و آيه لا ينال عهدي الظالمين. من فقط در اينجا در رابطه با آيه تطهير نكاتي را خدمت بينندگان عزيز عرض مي كنم.

خداوند در آيه تطهير مي فرمايد:

إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا

همانا خداوند اراده كرده است كه پليدي و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملًا شما را پاك سازد.

سوره أحزاب/آيه33

در اينجا، كلمه «إِنَّمَا» دلالت بر حصر دارد. هر كجا كه كلمه «إِنَّمَا» استعمال مي شود، به معناي حصر است؛ يعني اين است و جز اين نيست.

إبن عطيه آندلسي و ثعالبي در شأن نزول اين آيه مي گويند:

كلمه «إِنَّمَا» دليل بر حصر است.

جواهر الحسان للثعالبي، ج1، ص357 ـ المحرر الوجيز لإبن عطية الأندلسي، ج1، ص239

هم چنين آقاي شوكاني در فتح القدير، جلد1 ، صفحه 169 مي گويد:

إنما كلمة موضوعة للحصر.

كلمه «إنما» براي معناي حصر وضع شده است.

لذا كلمه «إِنَّمَا» در اين آيه، يعني اين است و جز اين نيست.

بعضي از آقايان هم آيه مربوط به وضو را كه قرآن مي فرمايد:

مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لَكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ

سوره مائده/آيه6

استدلال مي كنند كه در اينجا هم كلمه «يُرِيدُ» آمده، ولي اراده قطعي نيست. در جواب مي گوييم كه بله، در اين آيه هم آمده است، ولي در اين آيه، بدون كلمه «إِنَّمَا» آمده است. در آيه تطهير، كلمه «إِنَّمَا» كه بر سر كلمه «يُرِيدُ» آمده، دلالت مي كند كه اين اراده، تكويني است و مانند آيه 6 سوره مائده نيست تا عموميت داشته باشد و تمام مسلمانان را در بر بگيرد. لذا هم ما روي كلمه «إِنَّمَا» حرف داريم و هم روي كلمه «يُرِيدُ».

جالب اين است كه اگر كلمات «إِنَّمَا» و «يُرِيدُ» با آن مفهومي كه ما عرض كرديم نباشد، يعني اگر كلمه «إِنَّمَا» براي حصر و كلمه «يُرِيدُ» براي اراده تكويني نباشد، فضيلتي نيست. اين كه اين همه در طول تاريخ، أهل سنت مي گويند كه آيه تطهير شامل زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم هست، نشان گر اين است كه اين كلمه «يُرِيدُ»، عادي نيست و مانند آيه 6 سوره مائده نيست تا شامل تمام مسلمانان شود. اين مشخص مي كند كه كلمات «إِنَّمَا» و «يُرِيدُ» شامل افرادي است كه در اين آيه، مورد خطاب قرار گرفته اند. إن شاء ا... بحث خواهيم كرد كه مورد خطاب اين آيه، چه كساني هستند.

* * * * * * *

آقاي كاشاني

آيه تطهير در ميان آياتي نازل شده است كه راجع به همسران پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است. آيا اين آيه شامل همسران پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم مي شود يا خير؟

استاد حسيني قزويني

در اين رابطه، عزيزان دقت كنند:

دليل اول:

آياتي كه قبل از اين آيه آمده است:

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا سوره أحزاب/آيه28

وَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآَخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنْكُنَّ أَجْرًا عَظِيمًا سوره أحزاب/آيه29

يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ وَ كَانَ ذَلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسِيرًا سوره أحزاب/آيه30

وَ مَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صَالِحًا نُؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَيْنِ وَ أَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقًا كَرِيمًا سوره أحزاب/آيه31

يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفًا سوره أحزاب/آيه32

وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَي وَ أَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَ آَتِينَ الزَّكَاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا سوره أحزاب/آيه33

وَ اذْكُرْنَ مَا يُتْلَي فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آَيَاتِ اللَّهِ وَ الْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا سوره أحزاب/آيه34

تمام اين آيات، صيغه هايش به صورت جمع مؤنث آمده است. ولي وقتي به آخر آيه 33 مي رسد، با جمع مذكر مي آيد. پس معلوم مي شود كه طرف خطاب اين آيه با طرف خطاب آيات ديگر كه زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هستند، تفاوت دارد.

دليل دوم:

مضافاً كه حدود 70 روايت در منابع أهل سنت آمده است كه اين آيه در حق 5 تن آل عباء (عليهم السلام) نازل شده است؛ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، حضرت علي (عليه السلام)، حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام). حتي عكرمه خارجي هم كه مي گويد اين آيات مربوط به زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است، نمي گويد كه اين آيه 33، در ضمن آن آيات ديگر نازل شده است. آقايان أهل سنت در اين رابطه، مراجعه كنند به كتاب هاي تفسيري شان كه براي شأن نزول، جايگاه ويژه اي قائل هستند. حتي آقاي واحدي، از علماء بزرگ أهل سنت، كتابي به نام أسباب النزول نوشته است و جناب سيوطي در كتاب الإتقان در رابطه با اين كه شأن نزول مي تواند مفهوم و مصداق آيه را براي ما معين كند، سخن گفته است. اگر ذيل آيه غار را ببينيد، مي بينيد كه تمام علماء أهل سنت گفته اند شأن نزول اين آيه اين است كه درباره أبو بكر نازل شده است. چون در آيه، اشاره اي به أبو بكر ندارد و اسمي از ايشان نيامده است. اگر آقايان بخواهند شأن نزول را زير سؤال ببرند، يا بعضي از آقايان مي گويند ما حاضريم مناظره كنيم، ولي در رابطه با شأن نزول نباشد، در حقيقت، نوعي پشت پا زدن به اصول قطعي و مسلّم أهل سنت در اين 15 قرن بوده است. لذا، دليل اول، شأن نزول است و حدود 70 روايت وجود دارد كه شأن نزول اين آيه، نسبت به اين 5 بزرگوار بيشتر نيست.

دليل سوم:

دليل دوم اين است كه خود نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) مشخص كرده است كه اين 5 نفر چه كساني هستند.

روايت اول:

در صحيح مسلم، جلد 7، صفحه 130، حديث 6414 از خود عايشه نقل شده است:

قالت عائشة: خرج النبي صلي الله عليه و سلم غداة و عليه مرط مرحل من شعر أسود، فجاء الحسن بن علي فأدخله، ثم جاء الحسين فدخل معه، ثم جاءت فاطمة فأدخلها، ثم جاء علي فادخله، ثم قال: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»

عايشه گفت: در يك صبح گاهي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) آمد و يك عبايي كه از مو درست شده بود و داراي نقش و نگار بود، بر دوشش بود و حسن بن علي آمد و او را داخل آن عباء قرار داد و حسين آمد و او را داخل آن عباء قرار داد و فاطمه آمد و او را هم داخل آن عباء قرار داد و سپس علي آمد و او را هم داخل آن عباء قرار داد و حضرت فرمود: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا».

شما يك روايت براي ما بياوريد كه مثلاً در كنار حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، عايشه، أم سلمه، حفصه و أم حبيبه هم بوده است؛ فقط يك روايت بياوريد. در سنن الترمذي، جلد 5، صفحه 30، حديث 3258 صراحت دارد:

وقتي اين 5 نفر در زير عباء قرار گرفتند،

قالت أم سلمة: و أنا معهم يا نبي الله؟ قال: أنت علي مكانك و أنت علي خير.

أم سلمه گفت: يا نبي الله! آيا من هم جزء اين أهل بيت هستم؟ حضرت فرمود: تو سر جايت بايست و جلوتر نيا، تو هم آدم خوبي هستي (ولي جز اينها نيستي).

آقاي ألباني كه از بزرگان وهابي معاصر است و بن باز از او به عنوان إمام الحديث تعبير مي كند، در كتاب صحيح و ضعيف سنن الترمذي، حديث 3205 مي گويد اين روايت صحيح است.

روايت دوم:

هم چنين جناب ترمذي در روايت ديگري، جلد 5، صفحه 361، حديث 3963 مي گويد:

وقتي اين آيه نازل شد و پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، فاطمه و علي و حسن و حسين را در زير آن عباء جمع كرد، فرمود:

أللهم هؤلاء أهل بيتي و حامتي; أذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا. فقالت أم سلمة: و أنا معهم يا رسول الله؟ قال: إنك علي خير.

خدايا! اينها أهل بيت من و بستگان ويژه من هستند، هرگونه رجس و پليدي را از اينها برطرف كن و اينها را پاك گردان. أم سلمه گفت: يا رسول الله! آيا من هم جز اينها هستم؟ حضرت فرمود: تو هم آدم خوبي هستي (ولي جزء اينها نيستي).

آقاي ترمذي در ادامه روايت مي گويد:

هذا حديث حسن صحيح و هو أحسن شئ روي في هذا الباب.

اين حديث، حسن و صحيح است و بهترين روايتي است كه در رابطه با آيه تطهير روايت شده است.

مسند الإمام احمد بن حنبل، ج6، ص304 ـ كتاب السنة لعمرو بن أبي عاصم، ص589 ـ أسباب نزول الآيات للواحدي النيشابوري،، ص239 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج2، ص99 ـ تفسير إبن كثير، ج3، ص492 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج5، ص198 ـ فتح القدير للشوكاني، ج4، ص279 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج13، ص204 ـ تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج6، ص229 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج3، ص254 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج2، ص258 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج5، ص95 ـ مناقب علي بن أبي طالب لإبن مردويه الأصفهاني، ص302

البته برخي ها مانند عثمان الخميس مي گويند

اگر واقعا اين آيه در رابطه با أهل بيت (عليهم السلام) نازل شده بود، اين جمله كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي گويد: «أذهب عنهم الرجس» ديگر معنا ندارد.

ما از اين آقا سؤال مي كنيم:

در قرآن آمده است:

يس / وَ الْقُرْآَنِ الْحَكِيمِ / إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ / عَلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ

سوره يس/آيات3ـ1

پس چطور شد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هر روز در نمازش مي گويد:

اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ

سوره فاتحه/آيه6

پس بنابراين اين آقايان با مفهوم قرآن، أنس ندارند و هر چه به ذهن شان مي آيد، مي گويند.

روايت سوم:

جالب اين كه، آقاياني كه مي خواهند به زور، زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را داخل در اين آيه كنند، در خود صحيح مسلم، جلد 7، صفحه 123 آمده است كه از زيد بن أرقم سؤال مي كنند:

من أهل بيته نساؤه؟ قال: لا و أيم الله! إن المرأة تكون مع الرجل العصر من الدهر ثم يطلقها، فترجع إلي أبيها و قومها.

آيا زنان پيامبر (صلي الله عليه و سلم) هم جزء أهل بيت او هستند؟ گفت: قسم به خدا! نه. زن، يك عمر با همسرش زندگي مي كند و سپس آن مرد، زن را طلاق مي دهد و آن زن به طرف پدر قومش و اهل بيتش برمي گردد.

روايت چهارم:

در روايتي كه در تفسير إبن كثير، جلد 3، صفحه 493 آمده، تعبير نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) خيلي واضح و روشن است. أم سلمه مي گويد:

يا رسول الله! ألست من أهل البيت؟ فقال صلي الله عليه و سلم: إنك إلي خير، أنت من أزواج النبي صلي الله عليه و سلم.

يا رسول الله! آيا من از أهل بيت نيستم؟ حضرت فرمود: تو آدم خوبي هستي، تو از زنان پيامبر (صلي الله عليه و سلم) هستي.

جامع البيان للطبري، ج22، ص11 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج2، ص82 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج5، ص198 ـ تفسير الآلوسي، ج22، ص14 ـ معاني القرآن للنحاس، ج5، ص348 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج13، ص207 ـ سبل الهدي و الرشاد للصالحي الشامي، ج11، ص13

من از بينندگان عزيز أهل سنت تقاضا دارم به اين روايت خوب دقت كنند. اين كه بياييم چند آيه درباره حضرت ابراهيم (عليه السلام) و غيره را كنار هم بچينيم و بگوييم كه در فلان آيه، كلمه أهل بيت نسبت به زنان آنها به كار رفته است، كار بيهوده اي است. حرف ما در مورد اين آيه است و نمي گوييم كه كلمه «أَهْلَ الْبَيْتِ» آيا شامل زنان مي شود يا نمي شود و چند آيه بياوريم، ما فقط خصوص اين آيه را مي گوييم. أم سلمه مي گويد: «آيا من جزء أهل بيتي كه در اين آيه آمده است، هستم؟ حضرت فرمود: تو از زنان پيامبري».

روايت پنجم:

در تفسير إبن كثير، جلد 3، صفحه 493 آمده است كه أم سلمه مي گويد:

قالت: فقلت: يا رسول الله! و أنا؟ قالت: فوالله ما أنعم و قال: إنك إلي خير.

گفتم: يا رسول الله! آيا من هم جزء آنها هستم؟ قسم به خدا! پيامبر (صلي الله عليه و سلم) به من بله نگفت و گفت: تو هم آدم خوبي هستي.

جامع البيان للطبري، ج22، ص13

روايت ششم:

در روايتي كه جناب طحاوي در مشكل الآثار، جلد 1، صفحه 230 آورده، أم سلمه مي گويد:

فقلت: يا رسول الله! أنا من أهل البيت؟ فقال: إن لك عند الله خيرا. فوددت أنه قال نعم، ، فكان أحب إلي مما تطلع عليه الشمس و تغرب.

گفتم: يا رسول الله! آيا من جزء أهل بيت هستم؟ حضرت فرمود: تو در نزد خداوند، خوب هستي. آرزو داشتم كه حضرت بگويد بله و اگر بله مي گفت، اين براي من از تمام آنچه كه آفتاب بر روي آن مي تابد با ارزش تر بود.

روايت هفتم:

در تفسير إبن كثير، جلد 3، صفحه 494 به نقل از عايشه آمده است:

فدنوت منهم، فقلت: يا رسول الله! و أنا من أهل بيتك؟ فقال صلي الله عليه و سلم: تنحي، فإنك علي خير.

نزديك أهل بيت شدم و گفتم: يا رسول الله! آيا من هم جزء أهل بيت تو هستم؟ حضرت فرمود: دور شو، تو هم آدم خوبي هستي.

اين نشان مي دهد كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) در اين مورد تعمّد داشت.

روايت هشتم:

روايت جالبي در مسند احمد بن حنبل، جلد 6، صفحه 323 و تفسير الآلوسي، جلد 22، صفحه 14 آمده كه أم سلمه مي گويد:

فرفعت الكساء لأدخل معهم، فجذبه من يدي و قال: إنك علي خير.

(با اين كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) گفت: نه، تو از زنان پيامبر هستي) عباء را بالا زدم و خواستم داخل آن شوم، پيامبر (صلي الله عليه و سلم) عباء را از دستم گرفت و كشيد و فرمود: تو هم آدم خوبي هستي.

مسند أبي يعلي، ج12، ص344 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج3، ص53 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص645 ـ تفسير الثعلبي، ج8، ص39 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج2، ص115 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج5، ص198 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج5، ص279 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج13، ص203 ـ سبل الهدي و الرشاد للصالحي الشامي، ج11، ص13

اين كاملاً واضح و روشن است و تعارف بردار نيست.

روايت نهم:

خود نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) صراحتاً مي فرمايد:

نزلت هذه الآيه في خمسة، في و في علي و فاطمه و حسن و حسين.

اين آيه در شأن 5 نفر نازل شده است؛ در شأن من و علي و فاطمه و حسن و حسين.

جامع البيان للطبري، ج22، ص9 ـ تفسير الثعلبي، ج8، ص42 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج2، ص40 ـ تفسير إبن كثير، ج3، ص494 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج5، ص198 ـ تفسير الآلوسي، ج22، ص17 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج6، ص67 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج13، ص206 ـ سبل الهدي و الرشاد للصالحي الشامي، ج11، ص13 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج3، ص380 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج9، ص167

دليل چهارم:

جمله اي را مي گويم كه گمان مي كنم عزيزان شيعه و سني و كسي كه به الفباي ترجمه قرآن آگاهي داشته باشد بتواند بفهمد. بيت، يعني يك خانه و بيوت، جمع بيت است، يعني خانه ها. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، زنان متعددي داشت و هر كجا كه مطلبي از خانه هاي زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي آيد، از صيغه جمع استفاده شده است. مثلاً در آيات 33 و 34 سوره احزاب مي فرمايد:

وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَي وَ أَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَ آَتِينَ الزَّكَاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ / وَ اذْكُرْنَ مَا يُتْلَي فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آَيَاتِ اللَّهِ وَ الْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا

در اين 2 آيه، 2 مرتبه كلمه بيوت آمده است.

هم چنين در آيه 53 سوره احزاب مي فرمايد:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ

ولي وقتي به آيه تطهير مي رسد، مي فرمايد:

إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا

سوره أحزاب/آيه33

از كلمه بيت استفاده مي كند، نه از كلمه بيوت. اگر بنا بود اين آيه تطهير، شامل زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم باشد، خيلي واضح و روشن مي فرمود:

إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيوتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا

دليل پنجم:

هيچ كدام از زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ادعا نكرده اند كه اين آيه در حق آنها نازل شده است. در يكي از همايش هايي كه در زاهدان بود، يكي از علماء أهل سنت، مقاله اي جالب نوشته بود و گفت:

أم المؤمنين عايشه مقيد بود كه هرگونه فضيلتي كه مربوط به خودش و خانواده اش بود را در ملأ عام مطرح كند. ولي يك روايت ضعيف هم نداريم كه عايشه گفته باشد من هم جزء أهل بيت و مشمول آيه تطهير هستم.

* * * * * * *

آقاي كاشاني

اين كه مي گويند زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم جزء أهل بيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هستند، از كجا نشأت گرفته است؟

آيا از علماء أهل سنت، كسي تصريح دارد كه زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) جزء أهل بيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نيستند؟

استاد حسيني قزويني

تمام احاديث جعلي نسبت به مدح خلفاء يا احاديث در مذمت أهل بيت (عليهم السلام)، يا در همسان كردن فضائل خلفاء با فضائل أهل بيت (عليهم السلام)، مانند حديث خوخة أبو بكر و سيدا كهول أهل الجنة، در زمان بني أميه و در رأسش معاويه بوده است و من احساس مي كنم قبل از او، خبري از اين قضايا نبود. اگر عكرمه خارجي و ناصبي هم مي آيد و در ميان مردم مي گويد: «من حاضرم مباهله كنم كه آيه تطهير مخصوص أهل بيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نيست»، توسط دودمان بني أميه تحريك مي شدند و اين نشان مي دهد كه توده مردم معتقد بودند آيه تطهير مخصوص أهل بيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است.

علماء أهل سنت معتقد به تخصيص آيه تطهير به أهل بيت (عليهم السلام)

1. آلوسي

اما از علماء أهل سنت، جناب آلوسي، از استوانه هاي علمي أهل سنت و وهابي كه نظرش براي وهابيت، جايگاه ويژه اي دارد، در تفسير روح المعاني، ذيل همين آيه شريفه، در جلد 22، صفحه 15 اين تعبير را دارد:

و قوله عليه الصلاة و السلام: «أللهم هؤلاء أهل بيتي» و دعائه لهم و عدم إدخال أم سلمة أكثر من أن تحصي و هي مخصصة لعموم أهل البيت بأي معني كان البيت، فالمراد بهم من شملهم الكساء و لا يدخل فيهم أزواجه صلي الله عليه و سلم.

در مورد اين كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرمود: «اينها أهل بيت من هستند» و در حق آنها دعا كرده است و أم سلمه را هم جزء أهل بيت ندانسته است، روايات زيادي وارد شده است و كلمه بيت به هر معنايي باشد، اين آيه مخصوص أهل بيت است و مراد از اين آيه، كساني هستند كه در زير عباء بودند و زنان پيامبر (صلي الله عليه و سلم) شامل آيه تطهير نمي شوند.

هم چنين در جلد 22، صفحه 16 مي گويد:

أن النساء المطهرات غير داخلات في أهل البيت الذين هم أحد الثقلين.

زنان پيامبر (صلي الله عليه و سلم) به هيچ وجه داخل أهل بيت كه يكي از ثقلين هستند، نمي شوند.

2. أبو بكر نقاش

هم چنين جناب أبو بكر نقاش در تفسيرش مي گويد:

أجمع أكثر أهل التفسير أنها نزلت في علي و فاطمه و الحسن و الحسين صلوات الله عليهم أجمعين

اكثر أهل تفسير إجماع كرده اند كه اين آيه در مورد علي، فاطمه، حسن و حسين صلوات الله عليهم أجمعين نازل شده است.

جواهر العقدين، ص198، الباب الأول

3. طحاوي

جناب آقاي طحاوي ـ كه يكي از شخصيت هاي برجسته أهل سنت است و تمام فِرَق أهل سنت (شافعي، مالكي، حنفي و حنبلي) نسبت به جناب امام طحاوي عنايت ويژه اي دارند و كتاب العقيدة الطحاوية ايشان، الآن كتاب درسي تمام فِرَق أهل سنت است ـ بعد از ذكر احاديثي كه دلالت مي كند بر اين كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) تا 6 ماه بعد از نزول آيه تطهير، هر روز بر درب خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) مي آمد و اين آيه را قرائت مي كرد، مي گويد:

و في هذا أيضا دليل علي أن هذه فيهم.

اين دلالت مي كند كه آيه تطهير در حق اينها نازل شده است.

مشكل الآثار للطحاوي، ج1، ص231، ح875

4. حمزاوي

هم چنين جناب آقاي حمزاوي از علماء أهل سنت در كتاب مشارق الأنوار، صفحه 113، الفصل الخامس من الباب الثالث فضل أهل البيت مي گويد كه آيه تطهير در حق اين چند نفر نازل شده است و زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) شامل اين آيه نمي شود.

بنابراين نتيجه مي گيريم كه اين آيه در حق اين چند نفر نازل شده است و كلمه «إنما» دليل بر حصر است و مراد از كلمه «يريد»، اراده تكويني است و كلمه «رجس» به معناي كليه آنچه كه مربوط به خبائث، گناهان ظاهري و باطني، صغيره و كبيره است و عصمت هم غير از اين، چيز ديگري نيست.

* * * * * * *

آقاي كاشاني

ما مي خواهيم اثبات كنيم كه آيه تطهير در حق اين چند نفر نازل شده است و بحث ما هم راجع به عصمت بود. از كجا مي خواهيم ثابت كنيم كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) استدلال كرده باشند بر اين آيه بر عصمت أهل بيت (عليهم السلام)؟ آيا در كتب شيعه و سني هم روايتي آمده است؟

استاد حسيني قزويني

در كتب شيعه، فراوان است. عرض خواهم كرد كه روايات متعددي از أمير المؤمنين (عليه السلام)، ابوذر و سلمان و ديگران، با سندهاي صحيح و مستفيض آمده كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:

أهل بيت من معصوم و مطهر از گناه هستند.

ولي در اينجا، روايتي ناب را از منابع شيعه و أهل سنت مي آورم كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرموده است: «أهل بيت من معصوم هستند».

جناب خراز قمي، از علماء بزرگ شيعه در كتاب كفاية الأثر نقل مي كند از أمير المؤمنين (عليه السلام) كه مي فرمايد:

دخلت علي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم في بيت أم سلمة و قد نزلت هذه الآية: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» فقال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: يا علي! هذه الآية نزلت فيك و في سبطي و الأئمة من ولدك. فقلت: يا رسول الله! و كم الأئمة بعدك؟ قال: أنت يا علي، ثم أبناك الحسن و الحسين و بعد الحسين علي إبنه و بعد علي محمد إبنه و بعد محمد جعفر إبنه و بعد جعفر موسي إبنه و بعد موسي علي إبنه و بعد علي محمد إبنه و بعد محمد علي إبنه و بعد علي الحسن إبنه و الحجة من ولد الحسن، هكذا وجدت أساميهم مكتوبة علي ساق العرش، فسألت الله تعالي عن ذلك فقال: يا محمد! هم الأئمة بعدك مطهرون معصومون و أعداؤهم ملعونون.

ما خدمت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در خانه أم سلمه رسيديم و اين آيه تطهير نازل شد و حضرت فرمود: اي علي! اين آيه نازل شده است در حق تو و دو فرزندت حسن و حسين و ائمه بعد از تو. از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) پرسيدم: يا رسول الله! ائمه بعد از تو چند نفر هستند؟ حضرت فرمود: تو اي علي، سپس دو فرزندت حسن و حسين و بعد از حسين، فرزندش علي و بعد از او، فرزندش محمد و بعد از او، فرزندش جعفر و بعد از او، فرزندش موسي و بعد از او، فرزندش علي و بعد از او، فرزندش محمد و بعد از او، فرزندش علي و بعد از او، فرزندش حسن و و بعد از او، فرزندش حجت است. من اين چنين ديدم نام ائمه را كه در ساق عرش إلهي نوشته شده بود. از خداوند در اين مورد سؤال كردم و فرمود: اي محمد! اينها ائمه بعد از تو هستند كه مطهر و معصوم هستند و دشمنان شان ملعون هستند.

كفاية الأثر في النص علي الأئمة الاثني عشر للخراز القمي، ص156

از ميان علماء أهل سنت، بيهقي (متوفاي 458 هجري) و ديگران در روايت مفصلي نقل كرده اند:

. . . خداوند، بشر را آفريد و آنها را به صورت قبايل قرار داد:

ثم جعل القبائل بيوتا، فجعلني في خيرها بيتا و ذلك قوله: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» فأنا و أهل بيتي مطهرون من الذنوب.

قبائل را به صورت گروه گروه قرار داد و من را در بهترين خانه ها قرار داد و و اين قول خداوند است: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا». پس من و أهل بيت من از هر گناهي پاك هستيم.

دلائل النبوة للبيهقي، ج1، ص171 (در نرم افزار الجامع الكبير)

خود إبن تيميه هم مي گويد كه از كتاب هاي صحيح ما، دلائل النبوة بيهقي است.

جناب بسوي (متوفاي 277 هجري) در كتاب المعرفة و التاريخ، جلد 1، صفحه 105 و جناب شجري جرجاني (متوفاي 499 هجري)، در كتاب الأمالي، جلد 1، صفحه 198 و جناب سيوطي در كتاب الدر المنثور، جلد 6، صفحه 606 و جناب شوكاني (متوفاي 1255 هجري) در فتح القدير، جلد 4، صفحه 280 و جناب آلوسي بغدادي (متوفاي 1270 هجري) در كتاب روح المعاني، جلد 22، صفحه 14 اين روايت را آورده اند كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) به استناد همين آيه مي فرمايد: «من و أهل بيتم، مطهر از هرگونه گناه هستيم».

اين نشان مي دهد كه خود نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) به استناد همين آيه، استدلال كرده اند بر عصمت خودش و ائمه (عليهم السلام).

* * * * * * *

آقاي كاشاني

شما براي اثبات عصمت أهل بيت (عليهم السلام)، به آيه تطهير و أولي الأمر استناد كرديد. آيه تطهير را بحث كرديم، ولي آيه أولي الأمر را كه در جلسات قبل براي خلافت و ولايت أمير المؤمنين (عليه السلام) و ديگر أهل بيت (عليهم السلام) استفاده كرديد، آيا مي توانيد از اين آيه هم عصمت أهل بيت (عليهم السلام) را اثبات كنيد؟

استاد حسيني قزويني

در رابطه با آيه 59 سوره نساء كه مي فرمايد:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ

مشخص است كه اطاعت خدا و اطاعت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و أولي الأمر واجب است. اين كه مصداق أولي الأمر چه كساني هستند؟ فعلا كاري نداريم. در اينجا، خود فخر رازي مي گويد:

أن الله تعالي أمر بطاعة أولي الأمر علي سبيل الجزم و ثبت أن كل من أمر الله بطاعته علي سبيل الجزم وجب أن يكون معصوما عن الخطأ ، فثبت قطعا أن أولي الأمر المذكور في هذه الآية لا بد و أن يكون معصوما.

خداوند، قاطعانه أمر كرده است به اطاعت از أولي الأمر و ثابت است هر كسي كه خداوند أمر كرده است به اطاعت قاطعانه از او، واجب است معصوم از خطا باشد.

تفسير الرازي، ج10، ص144

زيرا اگر معصوم از خطا نباشد و خطا و اشتباه كند و در جايي از روي معصيت، دستوري بدهد، لازمه اش اين است كه خداوند به ما دستور داده است تا از خطا و گناه تبعيت كنيم و اين تناقض است و بر خلاف هدف و بعثت أنبياء (عليهم السلام) است.

لذا روي اين جهت است كه آقاي فخر رازي صراحتاً مي گويد: «اين آيه دلالت مي كند كه أولي الأمر، حتماً بايد معصوم باشد». از طرف ديگر هم مي بينيم كه غير از حضرت علي (عليه السلام) و ائمه (عليهم السلام)، كسي ادعاي عصمت نكرده است و افراد ديگري هم در غير از اينها، در حق كسي ادعاي عصمت نكرده اند. حتي خود أبو بكر صراحتاً بر بالاي منبر گفت:

إن لي شيطانا يعتريني، فإذا رأيتموني غضبت فاجتنبوني ... .

همراه من شيطاني است كه مرا عارض مي شود و اگر مرا غضبناك ديديد، از من دور شويد و ... .

الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج3، ص212 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج30، ص303 ـ تاريخ الطبري، ج2، ص460 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج6، ص334 ـ الامامة و السياسة لآبن قتيبة الدينوري، تحقيق الزيني، ج1، ص22 ـ سبل الهدي و الرشاد للصالحي الشامي، ج12، ص315 ـ تمهيد الأوائل و تلخيص الدلائل للباقلاني، ص492 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج5، ص590 ـ المصنف لعبد الرزاق الصنعاني، ج11، ص336 ـ المعيار و الموازنة لأبو جعفر الإسكافي، ص321 ـ تخريج الأحاديث و الآثار للزيلعي، ج1، ص481

مطلبي را از آقاي فخر رازي مي گويم و قضاوتش را به بينندگان عزيز واگذار مي كنم:

آقاي فخر رازي كه مي گويد: «آيه دلالت بر معصوم بودن أولي الأمر دارد و اگر معصوم نباشند، تناقض لازم مي آيد و لازمه اش اين است كه خداوند به تبعيت از خطا و گناه أمر كرده است»، سپس مي گويد ما ناگزيريم از دلالت اين آيه دست برداريم، زيرا آقاي أبو بكر و عمر معصوم نبوده اند.

ببينيد! آقاي فخر رازي چيزي به نام أولي الأمر در ذهنش درست كرده و بعد مي خواهد آيات قرآن را بر آن قالبي كه در ذهنش درست كرده، تطبيق كند، نه اين كه خودش را با آيات تطبيق كند. واقعاً اين نهايت مصيبت براي يك شخصيت بزرگي مثل فخر رازي است كه مي گويد چون خلفاء ما معصوم نبودند، مجبوريم از دلالت آيه دست برداريم. آيا واقعاً اين است؟ آيا ـ نستجير بالله ـ خداوند اين قدر متوجه نبوده است كه «أَطِيعُوا الرَّسُولَ» را فقط در مواردي بياورد كه در مورد وحي است و در مورد «أُولِي الْأَمْرِ» در جايي اطاعت واجب است كه گناه نكرده اند؟! خداوند، حكيم علي الإطلاق است و اگر بخواهيم يك عقيده فاسدي را در ذهن مان درست كنيم و بعد بياييم به زور، آيات قرآن را با اين قالب تطبيق بدهيم و هر چه را كه با اين عقيده ذهني مان تطبيق كرد، قبول كنيم و اگر تطبيق نكرد، يا به طور كلي طرد كنيم و يا تأويل و توجيه كنيم! اين مقداري دور از انصاف است كه آقاي فخر رازي و ديگران پيموده اند.

* * * * * * *

آقاي كاشاني

يكي از آياتي كه برخي از كساني كه در وادي مسائل ديني بحث كرده اند، آيه اي است كه مي فرمايد:

قَالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ

سوره بقره/آيه124

و از اين آيه هم استدلال كرده اند. آيا مي توانيد در اين مورد هم براي ما و بينندگان عزيز توضيح بفرماييد كه چگونه به اين آيه استدلال كرده اند؟

استاد حسيني قزويني

چون فرصت كم است و بايد به تلفن بينندگان عزيز هم پاسخ بگوييم، كوتاه عرض مي كنم كه در آيه 124 سوره بقره مي فرمايد:

وَ إِذِ ابْتَلَي إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ

حضرت ابراهيم (عليه السلام) امتحانات زيادي داد، مانند ورود به آتش و مبارزه با بت پرستان و بت ها و ذبح حضرت اسماعيل (عليه السلام) و بعد از اين كه از همه اين امتحانات، سربلند بيرون آمد و سرفراز شد، خداوند فرمود: «من تو را امام مردم قرار مي دهم». حضرت ابراهيم (عليه السلام) هم ديد كه امامت، جايگاه خيلي رفيعي است و فرمود: «آيا اين امامت به ذريه من هم مي رسد؟» و خداوند فرمود: «عهد من (امامت) به ظالمين نمي رسد».

آقاي فخر رازي مي گويد:

يدل علي أنه عليه السلام كان معصوما عن جميع الذنوب، لأن الإمام هو الذي يؤتم به و يقتدي، فلو صدرت المعصية منه لوجب علينا الإقتداء به في ذلك، فيلزم أن يجب علينا فعل المعصية و ذلك محال.

اين آيه دلالت مي كند كه امام (عليه السلام) بايد از تمام گناهان معصوم باشد؛ زيرا امام كسي است كه پشت سر او حركت مي كنيم و به او إقتداء مي كنيم. اگر بنا باشد كه از يك امام، معصيتي سر بزند، واجب است كه ما در آن معصيت هم به آن امام إقتداء كنيم؛ پس لازم مي آيد كه ما گناه انجام بدهيم و اين هم محال است و خداوند دستور به گناه نمي دهد.

تفسير الرازي، ج4، ص44

* * * * * * *

سؤالات بينندگان

سؤال:

با اين تفسير كه مسلمان كسي است كه شهادت به وحدانيت خداوند و رسالت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) بدهد و مؤمن كسي است شهادت به ولايت أمير المؤمنين (عليه السلام) بدهد، آيا فقط كساني كه ولايت أمير المؤمنين (عليه السلام) را قبول دارند، شامل آيه «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ (سوره حجرات/آيه10)» مي شوند؟ يعني مسلمانان ديگري كه ولايت أمير المؤمنين (عليه السلام) را قبول ندارند، با كساني كه ولايت أمير المؤمنين (عليه السلام) را قبول دارند، برادر نيستند؟

جواب:

آنچه كه محرز است، با شهادت دادن به وحدانيت خداوند و رسالت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، كافي است كه يك انسان را مسلمان بدانيم و ازدواج با او صحيح است و حيواني را كه مي كشد، ذبيحه او حلال است و پشت سر او مي توان نماز خواند و عليه و له او مي توان شهادت داد و تمام احكامي كه براي يك شيعه وجود دارد، براي او هم وجود دارد و هيچ شك و شبهه اي نيست.

در ميان آقايان علماء، اختلاف است كه آيا ولايت أمير المؤمنين (عليه السلام) از ضروريات ديني است يا از ضروريات مذهبي؟ بعضي از بزرگوراران مانند صاحب جواهر (ره) و صاحب حدائق (ره) معتقدند كه از ضروريات ديني است و مانند مرحوم قاضي نور الله شوشتري (ره) و علامه اميني (ره) كه استدلال مي كنند به آيه شريفه تبليغ كه رسالت بدون ولايت حضرت علي (عليه السلام) مورد قبول نيست و اسلام منهاي ولايت حضرت علي (عليه السلام)، اسلام نيست. ولي برخي از بزرگان شيعه مانند حضرت آيت ا... العظمي سيستاني، چند روز قبل، رسماً در سايت شان اعلام كردند قريب به اين مضمون كه«ما ولايت را جزء ضروريات نمي دانيم و تمام برادران أهل سنت را پاك مي دانيم» و حضرت آيت ا... العظمي خويي (ره) كه از فقهاء بنام معاصر ما است، مي فرمايد:

نعم، الولاية بمعني الخلافة من ضروريات المذهب، لا من ضروريات الدين.

بله، ولايت به معني خلافت، از ضروريات مذهب است، نه از ضروريات دين.

كتاب الطهارة للسيد الخوئي، ج2، ص83

اميدوارم برخي از ماهواره هاي وهابي كه تلاش مي كنند به يك نوعي، از باب تكفير، خون شيعه را حلال كنند، گوش شنوايي داشته باشند و بدانند كه اين فتواي حضرت آيت ا... العظمي خويي (ره) است.

امام خميني (ره) هم مي فرمايد:

فالإمامة من اصول المذهب، لا الدين.

امامت از اصول مذهب است، نه دين.

كتاب الطهارة للسيد الخميني، ج3، ص323

هم چنين مرحوم حضرت آيت ا... العظمي خويي (ره) نسبت به أهل سنت مي فرمايد:

أن إنكار الضروري إنما يستتبع الكفر و النجاسة فيما إذا كان مستلزما لتكذيب النبي ـ ص ـ كما إذا كان عالما بأن ما ينكره مما ثبت من الدين بالضرورة و هذا لم يتحقق في حق أهل الخلاف لعدم ثبوت الخلافة عندهم بالضرورة لأهل البيت ـ ع ـ .

اگر كسي، يك ضرورتي را إنكار كند، در صورتي آن إنكار ضرورت موجب كفر و نجاست مي شود كه به إنكار و تكذيب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) منجر شود.

مثلاً إنكار نماز و حج، به إنكار رسالت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) برمي گردد. اگر يك سني بر اين عقيده باشد كه امامت از امور «مما جاء به النبي» و «مما تكلم بها الكتاب» است و بخواهد با اين علم، امامت را إنكار كند، منكر ضرورتي از ضروريات دين شده است و هيچ شبهه اي نيست. همان طور كه اگر يك شيعه اي بخواهد امامت را إنكار كند، كافر، نجس و مرتد مي شود، اگر يك سني هم امامت را با اين شرايط كه علم داشته باشد، جزء ضروريات دين و «مما جاء به النبي» است و بخواهد إنكار كند، هيچ شبهه اي در مرتد شدن و نجاست او نيست و فرقي بين شيعه و سني در اين زمينه نيست.

* * * * * * *

سؤال:

ما شيعيان به ائمه (عليهم السلام) متوسل مي شويم و آنها را واسطه قرار مي دهيم. از طرفي هم در آيه 3 سوره زمر، خداوند مي فرمايد:

أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي

دين خالص براي خداوند است و كساني كه غير از خداوند را به دوستي مي گيرند و مي گويند ما آنها را نمي پرستيم و به دوستي نمي گيريم، مگر براي تقرب به خدا.

اين آيه از نظر شما چگونه قابل توجيه است؟

جواب:

اگر آيه 18 سوره يونس را مطالعه كنيد:

وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمْ وَ لَا يَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ

اينها، بت هايي را عبادت مي كنند و مي پرستند كه نه سودي براي شان دارد و نه ضرري و مي گويند اين بت ها، شفيعان ما نزد خداوند است.

مي بينيد كه خود قرآن جواب داده است.

من عذر مي خواهم! كدام آدم احمقي است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، حضرت علي (عليه السلام) و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را بپرستد و عبادت بكند و بگويد: «هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ»؟ وقتي ما به حرم حضرت أبو الفضل (عليه السلام) مي رويم، همانجا مي گوييم: «أشهد أنك عبدت الله مخلصا حتي أتاك الله اليقين» و نسبت به امام حسين (عليه السلام)، اول شهادت مي دهيم كه تو بهترين بنده خداوند هستي و «أقمت الصلاة و آتيت الزكاة و أمرت بالمعروف و نهيت عن المنكر» و نسبت به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) مي گوييم: «أشهد أن محمد عبده و رسوله» و بعد مي گوييم: «يا وجيها عند الله! إشفع لنا عند الله».

بيان كردن اين آيات در حق شيعه، نهايت ظلم و بي انصافي و نهايت بي شرمي و بي وجداني است كه آياتي را كه درباره بت پرستان و عبادت بت پرستان آمده است، بخواهيم تطبيق بكنيم با توسل شيعه به ائمه (عليهم السلام).

* * * * * * *

سؤال:

در مورد اعتقادات برادران أهل سنت، نظرشان در مورد نحوه انتخاب خليفه چيست؟ چون خلفاء راشدين به 4 شيوه انتخاب شدند، چون خليفه در تجمع تعدادي در سقيفه انتخاب شد و عمر هم مستقيماً از طرف أبو بكر انتخاب شد و عثمان هم از طريق شورا انتخاب شد و حضرت علي (عليه السلام) هم از طريق تجمع مردم. اينها براي انتخاب خليفه، به چه روشي استناد مي كنند؟

جواب:

آقايان أهل سنت مي گويند كه هم از طريق شورا مي توان خليفه را انتخاب كرد و هم از طريق انتخاب خليفه قبلي و هم به زور شمشير؛ يعني كسي بيايد و شمشير به دستش بگيرد و مردم را به زور وادار كند كه او را به عنوان خليفه قبول بكنند.

آقاي نووي (متوفاي 676 هجري) مي گويد:

و أما الطريق الثالث فهو القهر و الإستيلاء، فإذا مات الامام، فتصدي للإمامة من جمع شرائطها من غير استخلاف و لا بيعة و قهر الناس بشوكته و جنوده، إنعقدت خلافته.

اما طريق سوم: با زور و مستولي شدن است.

روضة الطالبين لمحيي الدين النووي، ج7، ص266

يعني اگر امام از دنيا رفت، كسي به زور شمشير، كودتا كند و مركز خلافت را تصرف كند و بگويد بعد از اين من خليفه شما هستم، خلافتش مشروع است.

آقاي تفتازاني (متوفاي 791 هجري) هم مي گويد:

و تنعقد الإمامة بالقهر و الإستيلاء، فإذا مات الامام، فتصدي للإمامة من يستجمع شرائطها من غير بيعة أهل الحل و النقد أو استخلاف بعهد من الإمام الصادق إنعقدت الخلافة له.

امامت، با زور و كودتا كردن منعقد مي شود. اگر امامي بميرد و كسي را شورا و ريش سفيدان نتوانند انتخاب كنند و كسي با زور شمشير كودتا كند و برود بر تخت خلافت بنشيند، خلافت براي او منعقد مي شود.

شرح المقاصد في علم الكلام للتفتازاني، ج2، ص272

لذا آقايان أهل سنت در اين زمينه، باد از طرفي بوزد، به آن سمت مي روند. بعضي ها سراغ آيات رفتند و بعضي ها سراغ روايات رفتند و بعضي ها به سراغ نماز (جماعت أبو بكر) رفتند و بعضي هم ديدند از اينها نمي شود استفاده كرد و رفتند به سراغ شورا و بعضي ها هم ديدند كه شورا هم به درد نمي خورد، چون شورايي در كار نبود و آقاي أبو بكر، با بيعت عمر و أبو عبيده جراح خليفه شد و بسياري از بزرگان أهل سنت، منكر انعقاد إجماع هستند. خلاصه اين كه حرف هاي زيادي در اين مورد است. إن شاء ا... به تناسبي در اين زمينه بحث مي كنيم و قضاوت را بر عهده خود بينندگان عزيز مي گذاريم.

* * * * * * *

سؤال:

وهابيت روي كلمه «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» خيلي مانور مي دهند. در اين مورد توضيح بفرماييد.

جواب:

از سابق، اين قضايا مطرح بوده است و آقاي محمد بن عبد الوهاب در كتاب مجموعه مؤلفات، جلد 1، صفحه 189 به «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» استدلال كرده است و آقاي قِفاري و ديگران هم به اين آيه استدلال كرده اند.

ما هم عرض كرديم كه در آيه 45 سوره بقره آمده است:

وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاةِ

به صبر و نماز استعانت بجوييد.

اينها «يؤمنون ببعض الكتاب و يكفرون ببعض الكتاب» هستند.

ما بارها گفته ايم كه استعانت دو نوع است: استعانت استقلالي و استعانت تبعي. استعانت استقلالي مخصوص خداوند است و اگر كسي معتقد باشد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) يا حضرت علي (عليه السلام) يا كسي ديگر كه كاري را انجام مي دهند، با حول و قوه خودش آن كار را انجام مي دهد، كفر است؛ «لا حول و لا قوة إلا بالله العلي العظيم» و «لا مؤثر في الوجود إلا الله». اما اگر استعانت تبعي باشد به اين معنا كه معتقد باشيم تنها مؤثر مستقل، خداوند است و در عالم، به إذن الله تبارك و تعالي، افرادي هستند از ملائكه و أنبياء (عليهم السلام) و ديگر افراد كه مي توانند تصرف كنند.

* * * * * * *

سؤال:

آيا أمير المؤمنين (عليه السلام) هم سيد هستند يا از فرزندان ايشان به بعد سيد هستند؟

جواب:

آقايان فقهاء در كتاب عروة الوثقي كه با حواشي آقايان مراجع عظام تقليد است، مي گويند:

كساني كه نسب شان به حضرت هاشم (عليه السلام) مي رسند، سيد هستند و استحقاق تصرف در خمس را دارند.

* * * * * * *

سؤال:

روايتي در كتب أهل سنت آمده است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي فرمايد:

لا تسبّوا عليا، فمن سبّ عليا فقد سبّني و من سبّني فقد سبّ الله و من سبّ الله فقد كفر.

به علي دشنام ندهيد. كسي كه به علي دشنام بدهد، به من دشنام داده و كسي كه به من دشنام بدهد، به خداوند دشنام داده است و كسي كه به خداوند دشنام بدهد، كافر است.

أهل سنت در كتاب صحيح مسلم، جلد 7، صفحه 120، حديث 6114 روايت كرده اند كه معاويه به سعد بن أبي وقاص مي گويد:

ما منعك أن تسب أبا التراب؟ فقال: اما ما ذكرت ثلاثا قالهن له رسول الله صلي الله عليه و سلم فلن أسبه، لأن تكون لي واحدة منهن أحب إلي من حمر النعم سمعت رسول الله صلي الله عليه و سلم يقول له خلفه في بعض مغازيه فقال له علي: يا رسول الله! خلفتني مع النساء و الصبيان؟ فقال له رسول الله صلي الله عليه و سلم: أما ترضي أن تكون مني بمنزلة هارون من موسي إلا أنه لا نبوة بعدي و سمعته يقول يوم خيبر: لأعطين الراية رجلا يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله، قال: فتطاولنا لها، فقال: ادعوا لي عليا فاتي به أرمد فبصق في عينه و دفع الراية إليه ففتح الله عليه و لما نزلت هذه الآية فقل: تعالوا ندع أبناءنا و أبناءكم دعا رسول الله صلي الله عليه و سلم عليا و فاطمة و حسنا و حسينا فقال: اللهم هؤلاء أهلي.

چرا به علي دشنام نمي دهي؟

يعني دشنام دادن معاويه به حضرت علي (عليه السلام)، يك أمر واجبي است. همان طور كه زمخشري در كتاب ربيع الأبرار مي گويد:

در بالاي 70 هزار منبر، به خاطر سنتي كه معاويه قرار داده بود، به حضرت علي (عليه السلام) دشنام مي دادند.

اگر روايت اولي را در كنار اين روايت آخر بگذاريم، نظر أهل سنت در مورد مسلمان يا كافر بودن معاويه چيست؟

البته سعد بن أبي وقاص گفت:

من به خاطر 3 فضيلت كه علي دارد، او را دشنام نمي دهم: 1. ... پيامبر (صلي الله عليه و سلم) در حق علي فرمود: آيا راضي نيستي كه نسبت تو به من مانند نسبت هارون نسبت به موسي باشد، إلا اين كه هيچ نبي اي بعد از من نيست. 2. ... پيامبر (صلي الله عليه و سلم) در جنگ خيبر، پرچم را به دست علي داد و گفت هم او، خدا و رسولش را دوست دارد و هم خدا و رسولش او را دوست دارند. 3. ... وقتي آيه مباهله نازل شد، پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، علي و فاطمه و حسن و حسين را با خود به مباهله بود و گفت: خدايا! اينها أهل بيت من هستند.

* * * * * * *

سؤال:

چند شب پيش كه به شبكه نور نگاه مي كردم، ديدم كه اعلام كردند كه ما مناظره را قبول كرده ايم. ولي ما به شبكه زنگ زديم و ديديم خبري نيست. خواستم اين موضوع را از استاد حسيني قزويني جويا شوم.

جواب:

آقاي حيدري، ضمن اين كه مؤدبانه صحبت كرده بودند، فرموده بودند:

من با 3 شرط حاضرم به آقاي حسيني قزويني مناظره كنم:

1. با شخص ايشان باشد.

ما هم گفتيم خودمان حاضريم براي مناظره. با اين كه شاگردان ما هم اضافي هستند و همه مي دانند و از موقعيت علمي شما هم خبر داريم و ديگران هم خبر دارند. البته نه الان، چون 7 ، 8 سال قبل كه آمده بوديم آنجا و در خدمت حضرت آيت ا... العظمي مكارم شيرازي و نوري همداني، شما در آنجا چه چه مي زديد، از همان زمان، بنده جناب عالي را مي شناختم. شناخت من از حضرت عالي، براي امروز و ديروز نيست؛ براي چندين سال قبل است. ولي با وجود اين، من كاملا آمادگي دارم با شخص حضرت عالي كه به عنوان كارشناس اين شبكه (شبكه ماهواره اي نور) هستيد، مناظره كنم. اگر كارشناس اين شبكه نبوديد، بنده حاضر نبودم. بنده گفتم من با توجه به صبغه شغلي ام كه استاد حوزوي و استاد دانشگاه هستم، با كساني مناظره مي كنم كه يا استاد حوزه باشند يا استاد دانشگاه. ولي چون حضرت عالي به عنوان كارشناس اين شبكه هستيد، با كمال ميل قبول مي كنيم و افتخار هم مي كنيم. البته مناظره نه، همان طور كه خود شما گفتيد، بنشينيم يك گفت و گوي دوستانه علمي داشته باشيم.

شرط بعدي ايشان اين بود:

2. حضوري باشد.

به نظر من، اين كلمه ايشان، كمي مسخره به نظر مي رسد. اگر شما مي توانيد تشريف بياوريد ايران، بياييد. من نمي دانم شما مشكل سياسي داريد يا خير؟ بنده حاضرم تمام هزينه رفت و آمد و اقامت شما را در قم فراهم كنم و اين شبكه هم در اختيار شما هست و از يك تا 20 جلسه حاضريم رو در رو و حضوري با حضرت عالي بنشينيم و گفت و گوي دوستانه داشته باشيم. يا اين كه در شبكه خودتان، شرايط آمدن ما را فراهم كنيد و من خودم هزينه خودم را فراهم مي كنم و نيازي نيست شما هزينه بپردازيد. ولي اين ممنوعيتي كه سازمان امنيت كشور إمارات درست كرده است را برداريد و بنده آماده هستم تا بيايم در شبكه شما بنشينيم. البته بخواهم بيايم آنجا، مجري برنامه بايد كسي باشد كه بي طرف باشد. وظيفه مجري، تقسيم وقت است، نه اين كه خودش بخواهد فضولي كند و دخالت كند و حرف ديگران را قطع كند. نه، من مجري فضول را قبول ندارم. چون من با مجري نمي خواهم مناظره كنم، با شما مي خواهم مناظره كنم. ما در شبكه ماهواره اي المستقلة كه بحث مي كرديم، مجري برنامه، به آقايان وهابي ها، نيم ساعت يا 40 دقيقه وقت مي داد، وقتي ما مي خواستيم حرف بزنيم، تند تند دخالت مي كرد و سؤال طرح مي كرد. يعني مجري اين شبكه، خصم ما شده بود و بيش از مناظره كننده ها، ايشان وارد مي شد.

شرط سومي كه ايشان گذاشته بود، اين بود:

3. حلّ اختلاف، قرآن كريم است. ظاهرا قرآن كريم، مورد اتفاق است.

برادر عزيزم! اين هم يكي اهانتي است به شيعه. ما اين اهانت را قبول نداريم.

4. مناظره بايد به زبان عربي باشد.

اين دو شرط، كاملا مخالف سيره خود شماست. شما خودتان را أهل سنت مي دانيد. أهل سنت، يعني كسي كه به سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) عمل مي كند. چطور شد شما در شعار دادن، أهل سنت هستيد، ولي در مناظره، سنت را قبول نداريد و مي گوييد ما به قرآن عمل مي كنيم و هر چه در قرآن آمده بود؟

ايرادي ندارد. شما بياييد در شبكه خودتان ثابت كنيد از قرآن و بدون استفاده از سنت كه نماز صبح در كجاي قرآن آمده است؟ در كجاي قرآن آمده است كه نماز صبح 2 ركعت است؟ در كجاي قرآن آمده است كه نماز صبح، ركوع و سجده دارد؟ نماز ظهر و عصر، مغرب و عشاء در كجاي قرآن آمده است؟ بالاتر از اينها كه ديگر نيست. نماز از ضروري ترين اعمال است. اين آقايان مي گويند درباره نماز، آيه داريم، درباره حج، آيه داريم و ... ، بله آيه هست، قرآن حجت است، ولي:

وَ أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ

سوره نحل/آيه44

وَ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَ هُدًي وَ رَحْمَةً وَ بُشْرَي لِلْمُسْلِمِينَ

سوره نحل/آيه89

به شرط تبيين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است:

وَ مَا آَتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا

سوره حشر/آيه7

اگر ثابت كرديد از قرآن كه نماز صبح چند ركعت است، قبول، بنده درباره امامت با شما مناظره مي كنم و فقط به قرآن تمسك مي كنم و از سنت هم استفاده نمي كنم. ولي اگر نتوانستيد، بايد حرف تان را پس بگيريد.

ايشان كه مي گويد بايد به زبان عربي باشد، برادر عزيزم! شما در شبكه تان به زبان فارسي حرف مي زنيد و اين شبهات را مطرح مي كنيد يا به زبان عربي؟ شبكه ما به زبان فارسي است. آيا مي خواهيد بياييد به زبان عربي در شبكه صحبت كنيد كه بيننده ها متوجه نشوند؟ شما هيچ، بر فرض بنده شكست خوردم، آيا به خاطر احترام به بنده است كه عربي صحبت مي كنيد تا بينندگان متوجه نشوند چه گذشت؟ يا بايد در شبكه شما باشد كه تمام بينندگانش فارس زبان هستند، يا شبكه جهاني ولايت كه همه بينندگانش فارس زبان هستند.

ايشان كه مي گويد در شبكه ماهواره اي صفا و غيره، دَم از مناظره مي زنند، بايد بداند كه آنها دم از مناظره نمي زنند، دم از فتنه مي زنند. ما رفتيم در شبكه ماهواره اي المستقلة 3 شب صحبت كرديم و شما گفتيد كه فلاني، از شاگردانش مخفي كرد كه آنجا چه گذشت. مگر شبكه ماهواره اي المستقلة داخل يك انباري يا اتاق و آشپزخانه بود كه بخواهيم مخفي كنيم؟ يك بحث آنلاين بود و بحث هاي ما را در روز بعدش، چند بار پخش مي كردند. من نمي دانم وقتي اين عزيزمان صحبت مي كند، متوجه بعضي از مسائل نيستند.

ايشان گفت من با اين 3 شرط حاضر هستم. بنده هم عرض مي كنم:

شرط اول را قبول دارم. شرط دوم را هم قبول دارم به شرط اين كه شرايط گفت و گوي حضوري را فراهم بكنيد يا اگر بخواهيد به ايران تشريف بياوريد، ما قبول مي كنيم. در غير اين صورت، ما آمادگي داريم به صورت تلفني و شما در هر كجا كه هستيد، گفت و گو كنيم. وقت ها تقسيم مي شود و ما هم تصوير حضرت عالي را در گوشه تصوير قرار مي دهيم و مجري هم وقت را تقسيم مي كند و هيچ دخالتي هم نمي كند. 10 دقيقه حضرت عالي صحبت مي كنيد و 10 دقيقه هم بنده صحبت مي كنم. همان طور كه شما گفتيد، يك گفت و گوي دوستانه علمي، براي ايجاد وحدت ميان أمت اسلامي؛ اين بالاترين آرزوي ما است.

اين كه ايشان مي گويد: «فلاني تلبيس كرده، تدليس كرده، من 600 ميليون نگفتم، 2 ميليون گفتم» و غيره، برادر عزيزم! عين عبارتي كه شما خودتان گفته بوديد و دوستان ما از شبكه ماهواره اي نور ضبط كردند و پياده كردند، براي شما خواندم كه خود حضرت عالي در آنجا فرموديد:

اگر قرار باشد 600 ميليون تومان بدهيم، بايد براي امامت، حداقل 10، 15 آيه از قرآن بياورند. ما براي يك آيه، نمي توانيم 600 ميليون تومان بدهيم. تنها موضوع امامت نيست، امامت، عصمت، تقيه، صيغه، خمس، علم غيب كه از صفات امام است و تمام آن چيزهايي كه برمي گردد به عقيده امامت و پسوند و پيشوندهايي كه مربوط به اين عقيده بي ريشه است، درباره تمام اينها من عرض مي كنم كه هيچ گونه دليلي در قرآن و سنت كه صحيح و صريح باشد، نيست. [دليلي كه] كنايه نباشد، شأن نزول نباشد، برداشت نباشد، فضائل نباشد. من در مقاله مفصلي هم كه منتشر كردم، اين موضوع را عرض كردم و دوستان مي توانند مراجعه كنند و بخوانند. عنوان مقاله اين بود: چرا شما 50 ميليون جايزه نگيريد؟

خب، اگر شأن نزول نباشد، شما اثبات كنيد كه آيه غار، بدون شأن نزول، درباره أبو بكر است. قبول، اگر شما آنجا إنكار كرديد و اعلام كرديد آيه غار ارتباطي به أبو بكر ندارد و آنچه علماء ما گفته اند، دروغ گفته اند، بنده هم شأن نزول را در نظر نمي گيرم.

بنده كاملاً آمادگي دارم. ايشان گفته اند: «اين كه فلاني ادعاي مناظره كرده، شوخي است و جدي نيست». نه تنها شوخي نيست، بلكه جدّي در جدّي در جدّي است. بنده براي مناظره، نه تنها آماده هستم، بلكه براي اين هم افتخار مي كنم. چون معتقدم هر چه اين مناظرات و گفت و گوي دوستانه ميان انديشمندان شيعه و سني بيشتر باشد، جوانان ما از سردرگمي خارج مي شوند.

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



Share
1 | ؟؟؟ الزهرا | Iran - Malārd | ١٦:٠٧ - ٠١ بهمن ١٣٩٢ |
شبهه اي داشتم درباره ي اين آيه ي اطيعوا الله و اطيعو الرسول و اولي الامر منکم اگر اين آيه درباره ي اطاعت بي چون و چرا با اولي الامر است چرا خداوند ميگويد و ان تنازعتم في شي فردوه الي الله و الرسول خوب اطاعت بي چون و چرا با اختلاف با اولي الامر اصلا جور در نمي آيد ؟؟؟؟؟؟ پس اين آبه بيانگر اطاعت بي چون و چرا از اولي الامر نيست.
ثانيا در سوره ي نسا آيه ي 83 ارجاع به اولي الامر درباره ي جنگ و اخبار شايعه پراکني هايي درباره ي جنگ و ..... اين هاست اصلا نمي گويد به رسول و اولي الامر ارجاع دهد در هر مساله اي بلکه در الامن او الخوف در اخباري که درباره ي پيروزي و يا شکست است؟؟؟؟؟؟؟؟
بعد با عرض پوزش تا الان سه تا سوال در قسمت پرسش و پاسخ گذاشتم ولي هيچ کدوم پاسخ داده نشده يعني روي سايت قرار ندادين با وجود اين که سوالات بسيار خوبي پرسيده بودم که به درد همه ميخورد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

در خصوص سوال اولتان مي گوييم: خطاب آيه به مومنين است و مراد از تنازع، تنازع مؤمنين در بين خودشان است، نه تنازعى كه فرضا بين آنها و اولى الامر اتفاق بيفتد، و يا بين خود اولى الامر رخ دهد؛ زيرا فرض تنازع مؤمنين با اولى الامر با مضمون آيه سازگار نيست كه اطاعت اولى الامر را بر آنان واجب كرده، و چه معني دارد که خدا اطاعت كسانى را بر امت واجب كند كه بين خودشان تنازع رخ دهد، زيرا اگر اولى الامر در بين خود تنازع كنند قطعا يكى بر حق و ديگرى بر باطل خواهد بود، و خداى تعالى چگونه اطاعت كسى را واجب مى‏ كند كه خود بر باطل است، علاوه بر اين كه اگر منظور تنازع اولى الامر در بين خودشان بود پس چرا در جمله مورد بحث خطاب را متوجه مؤمنين كرد، و فرمود: پس اگر در چيزى تنازع كرديد آن را به خدا و رسول برگردانيد

اما در خصوص آيه 83 سوره نساء نيز مي گوييم:اولا: هرچند در آيه وَ إِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلىَ الرَّسُولِ وَ إِلىَ أُوْلىِ الْأَمْر به چند امر مهم اشاره کرده است که در صورت اختلاف به رسول و اولي الامر رجوع کنيد اما اين به اين معنا نيست که در ساير موارد به آنها رجوع نکنيد اگر شما چنين برداشتي را بکنيد که اگر مراد فقط رجوع به آنها در امر جنگ است، در اين صورت بايد بگوييم چون اسم خداوند نيز در اين جا نيامده است پس به خداوند نبايد رجوع کرد چون در اين آيه نگفته است به خدا رجوع کنيد!آيا مي شود چنين برداشتي را کرد که به خداوند ديگر نبايد رجوع کرد؟! ثانيا: در آيه تطهير بطور مطلق گفته است در صورت تنازع به خدا و رسول رجوع کنيد که در سوره نساء چند مورد از اين تنازع را ذکر کرده است که بايد به آنها رجوع کنيد لذا اين دو آيه هيچ تعارضي با هم ندارند

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

2 | محب الزهرا سلام الله عليها | Iran - Khorramshahr | ١٤:١٢ - ٠٢ بهمن ١٣٩٢ |
برادر گرامي با عرض سلام و خسته نباشيد
درباره ي آيه ي 83 سوره ي نسا ميشود آيه را معنا کنيد ؟؟؟اگر آيه را معنا کنيم ميبينيم گفته شده در خصوص شايعات جنگي براي شايعات جنگي رجوع به خدا معناندارد وموارد تنازعي را که در سوره ي نسا آمده است را بيان کنيد

پاسخ:
باسلام

دوست گرامي؛ خداوند در آيه 83سوره نساء مي فرمايد: وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى‏ أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطانَ إِلاَّ قَليلاً ؛ و چون خبرى [حاكى‏] از ايمنى يا وحشت به آنان برسد، انتشارش دهند؛ و اگر آن را به پيامبر و اولياى امر خود ارجاع كنند، قطعاً از ميان آنان كسانى ‏اند كه [مى ‏توانند درست و نادرست‏] آن را دريابند، و اگر فضل خدا و رحمتِ او بر شما نبود، مسلّماً جز [شمارِ] اندكى، از شيطان پيروى مى ‏كرديد.

موارد تنازع در آيه 59 نساء كه مي فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في‏ شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلا ؛ اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد، خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [نيز] اطاعت كنيد؛ پس هر گاه در امرى [دينى‏] اختلاف نظر يافتيد، اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد، آن را به [كتاب‏] خدا و [سنت‏] پيامبر [او] عرضه بداريد، اين بهتر و نيك‏فرجام‏تر است.» طبق سخن مفسرين اين قرار است:

آيت الله مكارم شيرازي حفظه الله در اين مورد مي گويند:

منظور از اختلاف و تنازع در جمله فوق، اختلاف و تنازع در احكام است نه در مسائل مربوط به جزئيات حكومت و رهبرى مسلمين، زيرا در اين مسائل مسلما بايد از اولوا الامر اطاعت كرد (همانطور كه در جمله اول آيه تصريح شده) بنا بر اين منظور از آن اختلاف در احكام و قوانين كلى اسلام است كه تشريع آن با خدا و پيامبر ص است زيرا مى ‏دانيم امام فقط مجرى احكام است، نه قانونى وضع مى ‏كند، و نه نسخ مى ‏كند، بلكه همواره در مسير اجراى احكام خدا و سنت پيامبر ص است، و لذا در احاديث اهل بيت ع مى ‏خوانيم كه اگر از ما سخنى بر خلاف كتاب اللَّه و سخن پيامبر ص نقل كردند هرگز نپذيريد، محال است ما چيزى بر خلاف كتاب اللَّه و سنت پيامبر ص بگوئيم، بنا بر اين نخستين مرجع حل اختلاف مردم در احكام و قوانين اسلامى خدا و پيامبر ص است كه بر او وحى مى ‏شود و اگر امامان معصوم بيان حكم مى ‏كنند، آن نيز از خودشان نيست بلكه از كتاب اللَّه و يا علم و دانشى است كه از پيامبر (ص) به آنها رسيده است و به اين ترتيب علت عدم ذكر اولوا الامر در رديف مراجع حل اختلاف در احكام هم روشن مى ‏گردد. (تفسير نمونه، ج‏3، ص: 441)

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

(1)
3 | سید | Germany - Eschborn | ١٥:١٩ - ٠٢ تير ١٣٩٤ |
سلام علیکم / به سوال قبلیم پاسخ ندادین حداقل این رو جواب بدین البته ترجمه هم بگنید و در نظر بگیرید که ائمه ما از کودکی علم دارند :
كما يظهر مما رواه الشيخ في الصحيح، عن جميل بن دراج، عن أبيعبد الله عليه السلام قال: رآني علي بن الحسين عليهما السلام و أنا أقلع الحشيش من حول الفساطيط بمنى فقال: يا بني إن هذا لا يقلع و إن أمكن حمله على إرادة القطع أويكون صغيرا غير مكلف و جوزنا الجهل عليهم في الصغر.
روضه المتقین نویسنده : محمد تقی مجلسی جلد : 4 صفحه : 166

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
ترجمه روايت چنين است امام صادق عليه السلام مي فرمايد امام سجاد عليه السلام من را در حالي ديد که در اطراف چادر در مني داشتم گياهاني را مي کندم امام سجاد به من فرمود پسرم اين گياهان را نکن . اگر چنين چيزي ممکن باشد يا بر اراده قطع حمل مي شود و يا اينکه امام کوچک بودند و اينکه جهل را بر ائمه در کوچکي جايز بدانيم
در خصوص اين روايت بايد يگوييم :
اولا: روايت منقطع است و مرسل يعني راوي اين روايت موسى بن قاسم است نمي تواند بدونه واسطه چند نفر از جميل بن دراج نقل روايت کند هر چند علامه گويد اين روايت صحيح است اما وي ظاهر روايت را که راوايان موثق بودند، ديده است و حکم به صحت کرده است همچنانکه علماي شيعه به اين مسئله اشاره کرده اند
صاحب معالم در خصوص اين روايت گويد:
روى الشيخ بأسناده ، عن موسى بن القاسم ، عن جميل بن دراج ، عن أبي عبد الله ( عليه السلام ) قال : رآني علي بن الحسين ( عليهما السلام ) وأنا أقلع الحشيش من حول الفساطيط بمنى فقال : يا بني إن هذا لا يقلع ( 6 ) . وهذا الحديث منقطع الاسناد لأن موسى بن القاسم يروي في الأسانيد المتكررة عن جميل بن دراج بواسطة أو ثنتين ورعاية الطبقات قاضية أيضا بثبوت أصل الواسطة وفي جملة من يتوسط بينهما في الطرق التي أشرنا إليها إبراهيم النخعي ، وهو مجهول والعلامة مشى على طريقه في الأخذ بظاهر السند...
اين روايت منقطع است چون موسي ين قاسم در اسناد گوناگون از جميل با يک واسطه و يا دو واسطه نقل روايت مي کند لذا رعايت طبقات راوي حاکم است ...لذا علامه ظاهر سند را گرفته گرفته است و گفته است صحيح است
منتقى الجمان - الشيخ حسن صاحب المعالم - ج 3 ص 33
محقق سبزواري نيز به اين مسئله اذعان کرده است
عن أبي عبد الله عليه السلام قال وانى علي بن الحسين وانا اقلع الحشيش من حول الفساطيط بمنى فقال يا بنى ان هذا لا يقلع قال في المنتقى وهذا الحديث منقطع الاسناد لان موسى بن القسم يروى في الأسانيد المتكررة عن جميل بن دراج بواسطة أو ثنتين ورعاية الطبقات قاضية [ ايض‍ ] ثبوت أصل الواسطة وفي جملة من يتوسط بينهما في الطرق التي أشرنا إليها إبراهيم
ذخيرة المعاد (ط.ق) - المحقق السبزواري - ج 1 ق 3 ص 596
ثانيا: اما در خصوص کلام علامه مجلسي درباره جهل در کودکي بايد بگوييم اگر در کلام علامه دقت کنيد ايشان با ترديد و احتمال دارد در اينجا حرف مي زند نه با قطع و يقين ابتدا گفت «ويمكن حمل النهي في غير الداخل على الكراهة» ممکن است نهي بر غير داخل حرام بر کراهت حمل شود بعد در ترديد و احتمال ديگر گفت: « إن أمكن حمله على إرادة القطع أويكون صغيرا غير مكلف و جوزنا الجهل عليهم في الصغر» که در اينجا مرادش اين است اگر ممکن بود حمل بر اراده قطع شود پس بايد جهل بر ائمه در کودکي جايز بدانيم . در اينجا علامه گفت اگر اين را قبول کنيم پس جهل را بايد در کودکي جايز بدانيم اين حرف دليل بر اين نيست علامه جهل را بر امام جايز بداند!! لذا کلام علامه که در ترديد و يا احتمال دارد حرف مي زند حجت نيست
ثالثا:در قرآن در خطاب به پيامبر (ص) آمده است قبل از نزول کتاب چيزي را نمي دانست «وأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَ كانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظيماً » خداوند، كتاب و حكمت بر تو نازل كرد و آنچه را نمى‏دانستى، به تو آموخت و فضل خدا بر تو (همواره) بزرگ بوده است. نساء 113
يا در آيه ديگر آمده است :
نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَيْنا إِلَيْكَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلينَ (3ما بهترين سرگذشتها را از طريق اين قرآن- كه به تو وحى كرديم- بر تو بازگو مى‏كنيم و مسلّماً پيش از اين، از آن خبر نداشتى! يوسف 3
با اين وجود آيا اين دليل بر جهل پيامبر (ص) مي شود؟!!
در ضمن سوال قبلي خود را نيز دوباره ارسال بفرماييد تا پاسخ داده شود
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
4 | سید | Germany - Eschborn | ٠٥:٤٢ - ٠٤ مرداد ١٣٩٤ |
سلام علیکم / این روایت رو ترجمه بفرمایید و ایا طبق این حدیث اشکالی بر عصمت امام حسن هست ؟
ﻋِﺪَّﺓٌ ﻣِﻦْ ﺃَﺻْﺤَﺎﺑِﻨَﺎ ﻋَﻦْ ﺃَﺣْﻤَﺪَ ﺑْﻦِ ﻣُﺤَﻤَّﺪِ ﺑْﻦِ ﺧَﺎﻟِﺪٍ ﻋَﻦْ
ﻋَﻤْﺮِﻭ ﺑْﻦِ ﻋُﺜْﻤَﺎﻥَ ﻭَ ﻋَﻦْ ﺃَﺑِﻴﻪِ
ﺟَﻤِﻴﻌﺎً ﻋَﻦْ ﻫَﺎﺭُﻭﻥَ ﺑْﻦِ ﺍﻟْﺠَﻬْﻢِ ﻋَﻦْ ﻣُﺤَﻤَّﺪِ ﺑْﻦِ ﻣُﺴْﻠِﻢٍ ﻗَﺎﻝَ
ﺳَﻤِﻌْﺖُ ﺃَﺑَﺎ ﺟَﻌْﻔَﺮٍ ﻭَ ﺃَﺑَﺎ ﻋَﺒْﺪِ ﺍﻟﻠَّﻪِ ( ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ) ﻳَﻘُﻮﻟَﺎﻥِ
ﺑَﻴْﻨَﺎ ﺍﻟْﺤَﺴَﻦُ ﺑْﻦُ ﻋَﻠِﻲٍّ ( ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ) ﻓِﻲ ﻣَﺠْﻠِﺲِ ﺃَﻣِﻴﺮِ
ﺍﻟْﻤُﺆْﻣِﻨِﻴﻦَ ( ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ) ﺇِﺫْ ﺃَﻗْﺒَﻞَ ﻗَﻮْﻡٌ ﻓَﻘَﺎﻟُﻮﺍ ﻳَﺎ ﺃَﺑَﺎ
ﻣُﺤَﻤَّﺪٍ ﺃَﺭَﺩْﻧَﺎ ﺃَﻣِﻴﺮَ ﺍﻟْﻤُﺆْﻣِﻨِﻴﻦَ ( ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ) ﻗَﺎﻝَ ﻭَ ﻣَﺎ
ﺣَﺎﺟَﺘُﻜُﻢْ ﻗَﺎﻟُﻮﺍ ﺃَﺭَﺩْﻧَﺎ ﺃَﻥْ ﻧَﺴْﺄَﻟَﻪُ ﻋَﻦْ ﻣَﺴْﺄَﻟَﺔٍ ﻗَﺎﻝَ ﻭَ ﻣَﺎ ﻫِﻲَ
ﺗُﺨْﺒِﺮُﻭﻧَﺎ ﺑِﻬَﺎ ﻓَﻘَﺎﻟُﻮﺍ ﺍﻣْﺮَﺃَﺓٌ ﺟَﺎﻣَﻌَﻬَﺎ ﺯَﻭْﺟُﻬَﺎ ﻓَﻠَﻤَّﺎ ﻗَﺎﻡَ ﻋَﻨْﻬَﺎ
ﻗَﺎﻣَﺖْ ﺑِﺤُﻤُﻮَّﺗِﻬَﺎ ﻓَﻮَﻗَﻌَﺖْ ﻋَﻠَﻰ ﺟَﺎﺭِﻳَﺔٍ ﺑِﻜْﺮٍ ﻓَﺴَﺎﺣَﻘَﺘْﻬَﺎ
ﻓَﺄَﻟْﻘَﺖِ ﺍﻟﻨُّﻄْﻔَﺔَ ﻓِﻴﻬَﺎ ﻓَﺤَﻤَﻠَﺖْ ﻓَﻤَﺎ ﺗَﻘُﻮﻝُ ﻓِﻲ ﻫَﺬَﺍ ﻓَﻘَﺎﻝَ
ﺍﻟْﺤَﺴَﻦُ ( ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ) ﻣُﻌْﻀِﻠَﺔٌ ﻭَ ﺃَﺑُﻮ ﺍﻟْﺤَﺴَﻦِ ﻟَﻬَﺎ ﻭَ ﺃَﻗُﻮﻝُ
ﻓَﺈِﻥْ ﺃَﺻَﺒْﺖُ ﻓَﻤِﻦَ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺛُﻢَّ ﻣِﻦْ ﺃَﻣِﻴﺮِ ﺍﻟْﻤُﺆْﻣِﻨِﻴﻦَ ( ﻋﻠﻴﻪ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ) ﻭَ ﺇِﻥْ ﺃَﺧْﻄَﺄْﺕُ ﻓَﻤِﻦْ ﻧَﻔْﺴِﻲ ﻓَﺄَﺭْﺟُﻮ ﺃَﻥْ ﻟَﺎ ﺃُﺧْﻄِﺊَ
ﺇِﻥْ ﺷَﺎﺀَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻳُﻌْﻤَﺪُ ﺇِﻟَﻰ ﺍﻟْﻤَﺮْﺃَﺓِ ﻓَﻴُﺆْﺧَﺬُ ﻣِﻨْﻬَﺎ ﻣَﻬْﺮُ ﺍﻟْﺠَﺎﺭِﻳَﺔِ
ﺍﻟْﺒِﻜْﺮِ ﻓِﻲ ﺃَﻭَّﻝِ ﻭَﻫْﻠَﺔٍ ﻟِﺄَﻥَّ ﺍﻟْﻮَﻟَﺪَ ﻟَﺎ ﻳَﺨْﺮُﺝُ ﻣِﻨْﻬَﺎ ﺣَﺘَّﻰ ﺗُﺸَﻖَّ
ﻓَﺘَﺬْﻫَﺐَ ﻋُﺬْﺭَﺗُﻬَﺎ ﺛُﻢَّ ﺗُﺮْﺟَﻢُ ﺍﻟْﻤَﺮْﺃَﺓُ ﻟِﺄَﻧَّﻬَﺎ ﻣُﺤْﺼَﻨَﺔٌ ﺛُﻢَّ ﻳُﻨْﺘَﻈَﺮُ
ﺑِﺎﻟْﺠَﺎﺭِﻳَﺔِ ﺣَﺘَّﻰ ﺗَﻀَﻊَ ﻣَﺎ ﻓِﻲ ﺑَﻄْﻨِﻬَﺎ ﻭَ ﻳُﺮَﺩُّ ﺍﻟْﻮَﻟَﺪُ ﺇِﻟَﻰ ﺃَﺑِﻴﻪِ
ﺻَﺎﺣِﺐِ ﺍﻟﻨُّﻄْﻔَﺔِ ﺛُﻢَّ ﺗُﺠْﻠَﺪُ ﺍﻟْﺠَﺎﺭِﻳَﺔُ ﺍﻟْﺤَﺪَّ ﻗَﺎﻝَ ﻓَﺎﻧْﺼَﺮَﻑَ
ﺍﻟْﻘَﻮْﻡُ ﻣِﻦْ ﻋِﻨْﺪِ ﺍﻟْﺤَﺴَﻦِ ( ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ) ﻓَﻠَﻘُﻮﺍ ﺃَﻣِﻴﺮَ
ﺍﻟْﻤُﺆْﻣِﻨِﻴﻦَ ( ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ) ﻓَﻘَﺎﻝَ ﻣَﺎ ﻗُﻠْﺘُﻢْ ﻟِﺄَﺑِﻲ ﻣُﺤَﻤَّﺪٍ ﻭَ
ﻣَﺎ ﻗَﺎﻝَ ﻟَﻜُﻢْ ﻓَﺄَﺧْﺒَﺮُﻭﻩُ ﻓَﻘَﺎﻝَ ﻟَﻮْ ﺃَﻧَّﻨِﻲ ﺍﻟْﻤَﺴْﺌُﻮﻝُ ﻣَﺎ ﻛَﺎﻥَ
ﻋِﻨْﺪِﻱ ﻓِﻴﻬَﺎ ﺃَﻛْﺜَﺮُ ﻣِﻤَّﺎ ﻗَﺎﻝَ ﺍﺑْﻨِﻲ

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
ترجمه روايت چنين است
محمد بن مسلم روايت ميكند كه گفت: از حضرت امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليهما السلام شنيدم ميفرمودند: يكوقت امام حسن مجتبى در مجلس حضرت امير بود كه گروهى وارد شدند و بحضرت امام حسن گفتند: با حضرت امير كار داريم. فرمود: چه حاجتى داريد؟ گفتند: ميخواهيم مسأله‏اى سؤال نمائيم. فرمود: چه مسأله‏اى، آيا ممكن است آن را براى من بگوئيد؟ گفتند: زنى پس از اينكه با شوهرش همبستر شد برخاست با دختر باكره‏اى مساحقه كرد (يعنى عورت خود را به عورت وى ماليد) آن دختر بدين وسيله حامله شده، تو در اين باره چه ميگوئى؟ فرمود: مسأله‏اى است مشكل كه حضرت امير از عهده آن بر مى‏آيد، ولى در عين حال من جواب آن را ميگويم اگر صحيح گفتم از طرف خدا و امير المؤمنين است و اگر اشتباه گفتم از طرف خودم ميباشد، اما اميدوارم كه با خواست خدا اشتباه نگويم.
اولين كارى كه بايد كرد اين است كه مهريه آن دختر باكره را از آن زن بگيرند. زيرا آن بچه جز با از بين رفتن بكارت آن دختر خارج نخواهد شد. آنگاه آن زن را بايد سنگ باران نمود، زيرا كه زناى محصنه كرده است.
سپس بايد صبر نمود تا آن دختر وضع حمل نمايد و آن بچه را بصاحب نطفه رد كرد، و آن دختر را تازيانه زد. آن گروه از حضور امام حسن مرخص و با حضرت امير عليه السلام مصادف شدند
امير المؤمنين به ايشان فرمود: شما به امام حسن چه گفتيد و او چه جوابى بشما داد؟ وقتى ايشان جريان را شرح دادند حضرت امير فرمود: اگر از من هم اين پرسش را ميكرديد جوابى غير از اين جواب نداشتم.
اگر در روايت دقت کنيد امام حسن عليه السلام با اين کار خود خواست به آنها بفهماند که آنان از امر مهمي که همان علم امامت است غافل هستند خواست به آنان بفهماند که حضرت مالک علم امامت است
و اگر حضرت فرمود « وإن أخطأت فمن نفسي» خواست بفهماند که علم آنان از نزد خود نيست بلکه طبق قواعد شرع و برگرفته از پدرش حضرت علي عليه السلام است که از پيامبر صلي الله عليه و آله اخذ شده است که پيامبر نيز از خدا گرفته است لذا فرمود « ﻭَ ﺃَﻗُﻮﻝُ ﻓَﺈِﻥْ ﺃَﺻَﺒْﺖُ ﻓَﻤِﻦَ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺛُﻢَّ ﻣِﻦْ ﺃَﻣِﻴﺮِ ﺍﻟْﻤُﺆْﻣِﻨِﻴﻦَ»
لذا روايت منافاتي با عصمت ندارد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
5 | محسن نصر | Iran - Tehran | ٠٩:٢٠ - ١٩ مرداد ١٣٩٥ |
با سلام
در قسمت ابتدایی بحث انجا که میگوید :
خلاصه اين كه از مجموع اين مطالبي كه گفتيم، 2 نكته به دست مي آيد:
1. عصمت، ملكه اي نفساني است كه منشأ إلهي دارد و خداوند اين لطفش را در حق هر كس كه بخواهد، عطا مي كند:
ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ
سوره جمعه/آيه4
2. كسي كه معصوم است، مجبور به انجام گناه و معصيت نخواهد بود
ظاهرا درستش این است که کسی که معصوم است مجبور به ترک گناه و معصیت نخواهد بود نه مجبور به انجام گناه و معصیت.
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها